اشعار به مناسبت شهادت امام باقر علیه السلام

اشتراک گذاری :


نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را

هزار بار بمیرم برات، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را

تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را

چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت
ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را

چه کودکی بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را

میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را

چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر
به روی خویش نیاورده اید آبله را

دلیل قافله می برد پا به پای خودش
نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را

هنوز یک به یک، آری به یاد می آری
تمام زخم زبان های شهر هلهله را

مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را

بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را

سید حمیدرضا برقعی

**************************

دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم

اگرچه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفر دارم

همه ز مرگ پدر ارث می برند و من
بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم

هشام! زخم دلم که برای حالا نیست
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم

زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار
من از بریدن رأسش خودم خبر دارم

به یاد ساقی لب تشنه امام شهید
میان قاب دلم عکسی از قمر دارم

اگرچه قصه من مال سال ها پیش است
همیشه یک سر بر نیزه در نظر دارم

غروب کرببلا زخمهای سختی داشت
ولی ز شام بلا زخم بیشتر دارم

از اینکه بودم و اصغر ز نیزه می افتاد
غرور له شده و آه شعله ور دارم

دلم گرفته از اینکه نشد درآن ایام
ز روی دست رقیه طناب بردارم

مهدی نظری

محمود ژولیده

شیعه کند مرا صدا که حجت خدا منم
آنکه شده به کودکى شاهد کربلا منم

ز بعد مرتضى على پس از حسین و مجتبى
از پس زین العابدین ولىّ کربلا منم

وارث علم و دین همه کنز خفىّ فاطمه
شاهد کوى علقمه وصىّ مصطفى منم

آنکه ز بین خاک و خون با غم و غربتى فزون
سر بریده دیده است به روى نیزه‏ها منم

همدم شیر خواره‏ام محرم گاهواره‏ام
همسفر رقیه‏ام محرم بچه‏ها منم

همره کاروانیان اسیر دست دشمنان
به زیر تازیانه ‏ها به شام و نینوا منم

آنکه به روضه بانى است عاشق روضه خوانى است
چه در بقیع چه کربلا چه بین خانه‏ها منم

قسم به این حقیقتم بخاطر مصیبتم
آنکه بود به دست او برات کربلا منم

**************************

**زبان حال امام سجاد(ع) با فرزندش امام باقر(ع) در روز عاشورا **

خوب دقت کن تماشا کن ، این غروب ارغوانی را
خوب در خاطر نگه دار این رستخیز ناگهانی را

بیش از اینها صبر کن آری تا که در یادت نگه داری
شرح درد خطبه هایی که بعدها باید بخوانی را:

غنچه های زخمِ پروانه… بالهای کنده از شانه …
رد شلاق خزان روی لاله های قد کمانی را…

این شقایق زار ، طفل من ! دفتر نقاشی عشق است
با خودت تکرار کن نام این زمین آسمانی را

کودکم مشق شبت این است با سرانگشتان زخمت بر
دفتر افلاک بنویسی درد دل های نهانی را

بعد فردا مرد خواهی شد مردی از جنس همین پاییز
تا بفهمانی به یک تاریخ فصل های جاودانی را

بعدها وقتی که انسان از نسل آزادی سوالی کرد
در جوابش شرح خواهی داد مو به مو نام و نشانی را

نام ها را نقش خواهی زد یک به یک بر صفحه ی ایام
خط به خط تصویر خواهی کرد رنج های دودمانی را

نقش هایت آنچنان پر رنگ ، رنگ هایت آنچنان خونین
محو خواهد کرد از تاریخ ،  کلک تو اعجاز “مانی” را

گوش کن فریاد زینب را گوش کن در خاطرت بسپار
تا بیاموزی به شاعر ها راه و رسم نوحه خوانی را

تا بیاموزی که عاشورا گریه نه فریاد حق خواهی ست
پس بمان اینجا و راوی شو زینب؛ این زهرای ثانی را

. . .

آه از روزی که اندوهش کودکان را پیر کرده آه! *
پس بگو از خود …روایت کن طفل پیرِ بی جوانی را…

*یوما یجعلُ الولدانَ شیبا – روزی که از سختی اش کودکان پیر می شوند…( سوره مزمل آیه ۱۷)

**************************

قاسم نعمتی

بار بلا به شانه کشیدم به کودکی
از صبح تابه عصر چه دیدم به کودکی

ازخیمه گاه تا ته گودال قتلگاه
دنبال عمه هام دویدم به کودکی

آن شب که درمقابل من عمه را زدند
فریاد الفرار شنیدم به کودکی

عمه اگرچه درهمه جا شد سپر ولی
من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی

آن شب که در خرابه سر آمد میان مان
چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی

با کعب نی لباس همه پاره پاره شد
بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی

یک سرخ مو ز قافله ما کنیز خواست
این را به گوش خویش شنیدم به کودکی

در مجلس شراب که شخصیتم شکست
من آستین صبر جویدم به کودکی

**************************

حسن کردی

آمدم در پناه چشمانت
زائر هفت آسمان باشم
باقر علمِ آل پیغمبر
آمدم در کلاستان باشم

تو الفبای شیعه بودن را
صرف کردی و یادمان دادی
و به دنیای تیره از تردید
یک بغل عشق ارمغان دادی

با کلامی صمیمی و محکم
فقه تاریخ را بنا کردی
با زلال حدیث و تفسیرت
باورم را پر از خدا کردی

ای که در شهر مادری،عمری
غربت از حرفهات پیدا بود
وقت دلواپسی توسل تو
یا الهی…به حق زهرا بود

دیده ای با نگاه خون آلود
که غریبی ز صدر زین افتاد
و در آغوش خاکی گودال
ناگهان عرش بر زمین افتاد

گر چه از زهر خون جگر گشتی
تا سه روزی که ناله میکردی
بی گمان لحظه های آخر را
یاد طفل سه ساله میکردی

**************************

سید حمیدرضا برقعی

نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را

هزار بار بمیرم برات، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را

تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟

چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت،
ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را

چه کودکی بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را

میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را

چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر
به روی خویش نیاورده اید آبله را

دلیل قافله می برد پا به پای خودش
نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را

هنوز یک به یک، آری به یاد می آری
تمام زخم زبان های شهر هلهله را

مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را

بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟

**************************

مهدی نظری

دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم

اگرچه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفر دارم

همه ز مرگ پدر ارث می برند ومن
بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم

هشام! زخم دلم که برای حالا نیست
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم

زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار
من از بریدن رأسش خودم خبر دارم

به یاد ساقی لب تشنه امام شهید
میان قاب دلم عکسی از قمر دارم

اگرچه قصه من مال سال ها پیش است
همیشه یک سر بر نیزه در نظر دارم

غروب کرببلا زخمهای سختی داشت
ولی ز شام بلا زخم بیشتر دارم!

از اینکه بودم و اصغر ز نیزه می افتاد
غرور له شده و آه شعله ور دارم

دلم گرفته از اینکه نشد درآن ایام
ز روی دست رقیه طناب بردارم

**************************

محمود ژولیده

من بر فلک امامم من بر ملک شهودم
ذکر عَلَی الدَّوامم من معنی سجودم

هم شاهد قیامم   هم شاهد قعودم
هم مظهر وجودم  هم مُظهر وجودم

نور شهود و غیبم   آئینه قلوبم
من باقر العلومم  من کاشف الکروبم

من حجت خدایم تفسیر هل اتایم
دلبند مرتضایم  فرزند مصطفایم

نور دل حسینم  سجاد را عطایم
من یادگار درد و غم های کربلایم

تاریخ کربلا را باید ز من بجویید
گاهی میان روضه از قول من بگویید

من چار ساله بودم  دیدم غم و بلا را
می دیدم از مدینه تا شام ابتلا را

کس همچو من ندیده مظلوم مبتلا را
تصویر زنده دیدم اوضاع کربلا را

من دیده ام خدا را پامال سمّ مرکب
رأس ز تن جدا را در پیش چشم زینب

دیدم به روی نیزه هجده سر بریده
در قتلگاه دیدم یک حنجر دریده

خورشید کاروان را دیدم به اشک دیده
دیدم که از جسارت رنگ عمو پریده

بر ناقه های عریان بریان دل زنان بود
چشمان غیرت ما گریان بانوان بود

من دیده ام هجوم دشمن به دختران را
از خیمه ها فرار اطفال و مادران را

با بوته ها هم آغوش ، جان داده خواهران را
بر نیزه های خونین رأس برادران را

با نیزه آشنایم با تازیانه همدم
با کعب نِی انیسم با آه و ناله مَحرم

من در تمام این راه در سوز و آه بودم
با اشک و آه حسرت غرق نگاه بودم

همراه عمه زینب در قتلگاه بودم
در حلقه های آتش در خیمه گاه بودم

ماتم کشیده ام من ، سیلی چشیده ام من
تهمت شنیده ام من ، بس داغ دیده ام من

منزل به منزل از غم مُردم در این اسارت
از بس به عمه هایم شد از جفا جسارت

روحیه لطیفم خورد از ستم خسارت
گاهی لباس و گاهی رفت آبرو به غارت

دشمن به بی حیایی بر عمه، در حضورم
با تهمت کنیزی زد لطمه بر غرورم

خواهد پیام ما را هر کس دهد به عالم
یاد غم و بلا را باید کند دمادم

حتی کند منا را ماتم سرای این غم
جویید کربلا را در خیمه محرّم

یاری کنید ما را با روضه های غربت
گاهی کنار پرچم گاهی کنار تربت

از وبلاگ حاج محمود ژولیده

**************************

غلامرضا سازگار

ای دوّمین محمد و ای پنجمین امام
از خلق و از خدای تعالی تو را سلام

چشم و چراغ فاطمه خورشید هفت نور
روح و روان احمد و فرزنـد چـار امــام

آن هفت نور، روشنی چشم هفت اب
آن چار امام خود پدر این چهار امام

وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار
نام تو را نبرده نبی جز به احترام

هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ
هم طایران سدره به دستت همیشه رام

حکم خدا به همّت تو گشته پایدار
دین نبی به دانش تو مانده مستدام

با آن همه جلال و مقامی که داشتی
دیدی ستم ز خصم ستمگر علَی الدّوام

گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید
گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام

گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن
سوزند از برای تو هر لحظه خاص و عام

گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر
گاهی به کوفه بر تو ستم شد گهی به شام

خواندند سوی بزم یزیدت بدان جلال
بردند در خرابه ی شامت بدان مقام

گه کف زدند اهل ستم پیش رویتان
گه سنگ ریختند به سرهایتان ز بام

راحت شدی ز جور و جفای هشام دون
آندم که گشت عمر تو از زهر کین تمام

داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی
بر قبر بی چراغ تو گوئیم یک سلام

«میثم» هماره وصف شما خاندان کند
ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام

وبلاگ مهدی وحیدی
برای امتیاز دادن به این مطلب اینجا کلیک کن
[کل آراء: 0 میانگین: 0]

Related Images:

Visits: 15

محمد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

دانلود مداحی تو چشام موج میزنه دریایی از غمها-شهادت امام محمد باقر(ع)

د سپتامبر 21 , 2015
پخش آنلاین دانلود فایل تو چشام موج میزنه ، موج میزنه دریایی از غم ها لحظه ی جون دادنه ، جون دادنه با یاد عاشورا تشنگیم از لب حسینه مذهبم ، مذهب حسینه من اگر باقر علومم مکتبم ، مکتب حسینه مگه یادم میره بی تابی علی اصغر مگه یادم […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...