پشت‌صحنه هجوم سیاسی و رسانه ای به آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی

اشتراک گذاری :

سایت نودیها    : با پیروزی جریان دوم خرداد در انتخابات هفتم ریاست جمهوری در سال ۱۳۷۶، به‌ناگاه رخساره سیاسی و  اجتماعی کشور دگرگون شد و جریانی که کمترین اشتراک با مبانی ایدئولوژیک انقلاب اسلامی داشت، سکان اداره کشور و البته تریبون‌های مطبوعاتی را در قبضه خود درآورد. این دوره البته یک تقارن تاریخی دیگر هم داشت: آغاز تهاجم رسانه‌ای بی‌سابقه علیه آیت‌الله مصباح یزدی! انواع اتهامات از قبیل انتساب به انجمن حجتیه و مخالفت آیت‌الله با مبارزه علیه شاه آغاز شد و به مرور زمان شدت می‌گرفت. کار به جایی رسید که اتهام‌زنی علیه آیت‌الله به رنگ هتاکی و فحاشی درآمد؛ عباراتی نظیر «تئورسین خشونت»، «مفتی برده‌داری» و «مروج فاشیسم» خطاب به آیت‌الله مصباح در ادبیات سیاسی مطرح شد، شاگردان و علاقه‌مندان به آیت‌الله با الفاظی همچون «فرقه مصباحیه» و «حلقه پرتو» معرفی شدند و برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، روحانیت در قالب کاریکاتور به تصویر کشیده شد.

با واکاوی روش و منش آیت‌الله مصباح یزدی در بعد از انقلاب اسلامی و خصوصاً پس از مقطع دوم خرداد ۱۳۷۶ مشخص می‌شود حمایت‌های صریح، متعدد و مکرر رهبر معظم انقلاب از آیت‌الله با تحلیل جامع صورت می‌گیرد، رسانه‌های معاند خارجی هدف‌گیری درستی برای ترور شخصیت آیت‌الله مصباح انجام دادند و گردان تخریب اصلاحات و اعتدال هم به خوبی این طرح را دنبال می‌کند. دزد دانا می‌کشد اول «چراغ» خانه را

***

 

قیام در نماز جمعه تهران

نخستین موج حمله روزنامه‌های زنجیره‌ای اصلاحات علیه آیت‌الله مصباح یزدی به دوره‌ای برمی‌گردد که وی سلسله‌جلسات «نظریه سیاسی اسلام» را پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران برگزار کرد. آیت‌الله مصباح یزدی که در این مقطع به لحاظ علمی در مظان مرجعیت قرار داشت، در سلسله سخنرانی‌های نماز جمعه تهران تلاش داشت تا با جریان ایدئولوژیکی‌ای مقابله کند که درصدد ایجاد انحراف در شناخت ارزش‌های اسلامی و استحاله کردن نظام بود. سرفصل‌های مبحث نظریه سیاسی اسلام که در سال‌های ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸ ارائه شد، شامل مواردی از قبیل اسلام و نظریه‌پردازی سیاسی، ارکان حکومت اسلامی، نقش مردم در حکومت اسلامی، مقابله با تفکر جدایی دین از سیاست، احکام قضایی در اسلام، مشروعیت و مقبولیت در اسلام، دلیل عقلی بر ولایت فقیه، تشکیل در ولایت مطلقه از سوی بداندیشان و پاسخ به شبهات روز درباره نسبت اسلام و حاکمیت و مسئله ولایت فقیه بود.

 

 

این مباحث هر هفته در سخنرانی پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران دنبال می‌شد و صدا و سیما آنها را پوشش می‌داد که با استقبال مردمی زیادی مواجه شد. بسیاری از شبهاتی که جریان اصلاحات بر حکومت اسلامی و جایگاه ولی فقیه وارد می‌کرد، از سوی آیت‌الله مصباح برطرف می‌شد و در واقع مصباح یزدی به عنوان مهم‌ترین شخصیتی مطرح شد که در مقابل جریان ایدئولوژیک سکولار، تمام‌قد قامت برافراشته بود. آیت‌الله مصباح خود درباره علت سخنرانی‌های پیش از خطبه‌های نماز جمعه، در یکی از همین جلسات می‌گوید: «سرازیر شدن سیل اندیشه‌های الحادی و انحرافی فرهنگ غرب به حوزه باورها و اغتقادات اسلامی و تلاش همه‌جانبه و پرحجم و حساب‌شده دست‌پروردگان غرب و دگراندیشان در ایجاد تشکیک و تردید در مبانی اعتقادی و دینی ریشه‌دار در جوامع اسلامی و مواجه ساختن فرهنگ ناب و اصیل اسلامی با چالش‌های فرهنگی و سیاسی، این ضرورت را ایجاب می‌کند که اندیشه‌ورزان و مرزبانان فداکار و آگاه فرهنگ غنی اسلام با احساس مسئولیت، مباحث حیاتی و کاربردی از جمله نظریه سیاسی اسلام را که علی‌القاعده در قالب‌های تخصصی و فنی و آکادمیک در حوزه و دانشگاه طرح می‌شود، با بیانی ساده و روان در اختیار جامعه اسلامی قرار دهند.»

 

در واقع، آیت‌الله مصباح یزدی به مبارزه با جریان فکری سکولار و الحادی حاکم بر اصلاحات روی آورده بود. اگر زیربناهای فکری جبهه دوم خرداد زیر سوال می‌رفت، عملاً گام‌های بعدی آنها که تا تغییر قانون اساسی و حذف ولایت فقیه ادامه داشت، ناکام می‌ماند. اکنون زمان آن رسیده بود که عامل این ضربات، از مسیر «ترور شخصیت» بی‌اعتبار می‌شد.

 

رمز عملیات: «تئورسین خشونت»

 

همان طور که روزهای دهه هفتاد رو به پایان می‌رفت، حجم مقاله، گزارش، یادداشت، مصاحبه و طنز در روزنامه‌های زنجیره‌ای علیه آیت‌الله مصباح یزدی شدت گرفت. کلیدواژه مشترک همه آنها این بود که آیت‌الله مصباح «تئورسین خشونت» است و اسلام سخت و سرد را ترویج می‌کند. این جوسازی مطبوعاتی سعی داشت تنها با تکرار استعمال این عبارت، آن را جا بیندازد و در اثبات آن کلمه‌ای به میان نیامد. جهش ناگهانی این خط رسانه‌ای را می‌شد پس از ترور سعید حجاریان در زمستان ۱۳۷۸ به وضوح دید. آیت‌الله مصباح در زمستان ۱۳۷۸ و بهار ۱۳۷۹ سوژه دست‌اول جریان سکولار قرار گرفته بود. انتشار یک کاریکاتور شنیع در یک روزنامه زنجیره‌ای در بهمن ۱۳۷۸ موجب شد تا چند هزار نفر از طلاب و روحانیون به نشانه اعتراض در مسجد اعظم قم تحصن کنند

 

در ادامه روزنامه‌های فتح و همشهری به نقل از یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب، ترور حجاریان را به آیت‌الله مصباح منتسب کردند و نوشتند: «سخنان زهرآگینی که توسط مصباح یزدی در خطبه‌های نماز جمعه ایراد شده، زمینه را برای کارهای تروریستی نظیر اقدام به قتل سعید حجاریان آماده ساخت.» روزنامه گزارش روز، ضمن «جنایتکار» خواندن آیت‌الله مصباح، خطر او را از تروریست‌ها بیشتر دانست: «فیلسوف جنایتکار و توجیه‌گر جنایت و خشونت که با ابزار عمل و فلسفه و دین مجهز شود و کتب و تئوری خلق کند، خطرش از هزاران قاتل و تروریست بیشتر خواهد بود.» در روزنامه بامداد نو هم آمده که از سخنرانی‌های نماز جمعه آیت‌الله مصباح «گروه‌هایی همانند فرقان متولد خواهد شد.» جبهه مشارکت هم با صدور بیانیه‌ای که در روزنامه مشارکت هم منعکس شد نوشت: «آنان که تریبون‌های رسمی را به جای آن که تریبون اخلاق و معنویت کنند، به تریبونی برای صدور حکم و خشونت تبدیل کرده‌اند، بدانند که با این کارها چهره ناپسندی از خود به نمایش می‌گذارند.» صفحات مختلف روزنامه‌های زنجیره‌ای مملو از اهانت و افترا به آیت‌الله مصباح یزدی بود و شخصیت‌های وابسته به گروه‌هایی نظیر حزب کارگزاران، حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، دفتر تحکیم وحدت، نهضت آزادی و… این موضوع را پی گرفتند. همچنین یکی دیگر از رکوردشکنی‌های جریان تبلیغاتی سکولارها علیه آیت‌الله مصباح، به تصویر کشیدن کاریکاتور یک روحانی مجتهد و انتشار آن در جراید وقت بود.

 

 

مشخص شده بود که تقابل ایدئولوژیکی جبهه سکولار و جبهه اسلامی یک دوگانه حقیقی و جدی است و آیت‌الله مصباح موفق شده بود با تشخیص زودهنگام مسئله، به مقابله با آن برخیزد و اتفاقاً موثر هم واقع شده بود. در همین ایام بود که رهبر معظم انقلاب در یکی از بیانات خود به هجمه‌های گسترده علیه آیت‌الله مصباح اشاره کردند و بر حقانیت وی صحه گذاشتند. ایشان در دیدار دانشجویان بسیجی طرح ولایت که در شهریور ۱۳۷۹ صورت گرفت، آیت‌الله مصباح را با شهید مطهری قیاس کردند و اظهار داشتند:« شما می‌بینید این هجوم‌های تبلیغاتی را که به شخصیت‌های برجسته، به انسان‌های والا و بااخلاق‌های برجسته می‌کنند؟ اینها همه‌اش نشان‌دهنده اهداف و نیات دشمن است. وقتی یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیت‌هایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی بایستی از اعماق دل قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می‌گیرد، می‌بینید که همین «و هم ینهون عنه و ینأون عنه». حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم، هر جایی که باشد، دشمن آن‌جا را زود تشخیص می‌دهد؛ چون حسابگر است. دشمن -همان‌طور که گفتم- آن‌جا را می‌شناسد و به مقابله‌اش می‌آید. با مرحوم شهید مطهری نیز همین‌گونه برخورد کردند. امروز شهید مطهری در دنیا نیست. البته امروز هم بعضی کسان شهید مطهری را رها نمی‌کنند؛ امروز هم حتی به او تهاجم می‌کنند؛ لیکن آن روزی که زنده بود، کسانی که بوده‌اند و دیده‌اند، می‌دانند که با آن شهید عزیز چه کردند؛ چه اهانت‌ها، چه ناشایست‌ها و ناسزاها که به آن چهره مطهر و منور زده شد. در همه سطوح ممکن است چنین چیزی پیش بیاید. نسبت به اشخاص هم ممکن است پیش بیاید؛ اما بایستی راه درست را، شیوه درست را و ابزار درست را، با این چیزها از دست نداد.»

 

بازتولید عملیات ۷۸

 

آیت‌الله مصباح یزدی پس از پایان یافتن سلسله سخنرانی‌های پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران در فضای سیاسی کشور همچون گذشته ظهور و بروز چندانی نداشت، لیکن در ایام حساس پیش از انتخابات نهم ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴، به دلیل اهمیت موضوع، آیت‌الله مصباح یزدی سخنرانی‌ها و دیدارهایش را به موضوع انتخابات ریاست جمهوری اختصاص داده و نفیاً یا اثباتاً، معیارهای رأی دادن به نامزد انتخاباتی را تبیین می‌نمود. آیت‌الله مصباح یزدی علت وارد شدن به فعالیت‌های سیاسی را این گونه بیان کرد: «ما تخصصمان مسائل فرهنگی است و طبعاً اگر خطری هم احساس کنیم خطرهای در حوزه فرهنگی را بیشتر در دیگران حس میکنیم. حساسیت‌مان هم نسبت به دیگران در این حوزه بیشتر است. همان‌طور که اشاره کردید این حساسیت سابقه طولانی دارد. قبل از انقلاب هم در فعالیت‌های سیاسی در گروه ۱۱نفری که بودیم، بنده در میان آن جمع بیشتر به مسائل فرهنگی تکیه می‌کردم. دوستان دیگر فعالیت‌های دیگری هم داشتند اما بنده تمرکزم روی فرهنگ بود. البته اقتضای ذاتی خود فرد و مطالعات و تقسیم کار هم ایجاب می‌کرد. در دوران اصلاحات بنده احساس کردم که اصل فرهنگ انقلاب و اسلام دارد به خطر می‌افتد و کم و بیش دیگران هم حس کردند و بعدها بیشتر روشن شد که تفکرات سکولاریستی بر آن تیم حاکم بود. رئیس ستاد انتخاباتی‌شان اصلاً تخصص داشتند در زمینه سکولاریسم، مقالات و بحث‌هایی هم در ترویج فرهنگ سکولار داشتند؛ حلقه کیان آن زمان روی سکولاریسم کار می‌کرد، حتی یادم است مقاله‌ای نوشتند به نام دین سکولار! در یکی از مجله‌هایی که منتشر می‌شد اصرار بر اسلام سکولار داشتند. صریحاً تا این حد مسئله سکولاریسم را به عنوان یک ارزش اجتماعی-سیاسی مطرح می‌کردند. اگر یادتان باشد رئیس جمهور وقت گفت اگر اسلام با آزادی در بیفتد هر دو ضرر می‌کنند، یعنی اسلام در مقابل آزادی مثل دو تا کشتی‌گیرند! و این در درونش بزرگترین خطر را برای اسلام داشت. دیگران به این توجهی نداشتند، از نگاه عده‌ای شاید هم من اشتباه می‌کردم و نباید آن‌قدر حساسیت می‌داشتم‌. این بود که من آن‌جا پا به رکاب هر اندازه توان داشتم با این تفکر مبارزه کردم. حالا هم اگر احساس کنیم که مسائل فرهنگی اسلام یعنی باورها و ارزش‌های اسلام در معرض خطر هست، این را وظیفه خودمان می‌دانیم که با کمال جدیت وارد شویم و دنبال کنیم، ‌اما آن‌جایی که صراحت نیست بلکه فقط از یک نوع مفاهیم متشابه استفاده می‌شود و آن شعارها با نوعی نرمش تزریق یا احیا می‌شود، در مرحله اول صحیح نمی‌دانیم که آدم شمشیر را از رو ببندد و بگوید که شما هم مثل آن‌ها هستید، برای این که ممکن است بگویند منظور ما این بوده و شما که علم غیب نداشتی منظور ما چی بود. باید اول برخوردی که متقابلاً می‌شود، برخورد نرمی باشد تا معلوم شود و به جایی برسد که مطالب زیر پرده بیاید رو، آن‌‌وقت انسان صریحاً موضع بگیرد. قطعاً در شعارهایی که در این دولت مطرح می‌شود، ابهاماتی است که ‌ما در سخنرانی‌هایمان به طور نرم کم و بیش به آن‌ها پرداخته‌ایم. ‌بعضی دوستان دیگر هم مشغول نوشتن مقالاتی درباره مفهوم اعتدال و ارتباطش با ارزش‌های اسلامی هستند که اصلاً این مفاهیم ارزشش را از کجا می‌گیرد، کاربردش کجاست. ‌در این باره مجموعه‌ای در حال تهیه است؛ این یک کار فرهنگی ساده و نرمی است و با کسی هم برخورد صریحی نمی‌شود. اما اگر کار به جایی رسید که پرده برداشته شد و معلوم شد که این تعابیر به دنبال مواجهه با ارزش‌های ریشه‌ای اسلامی است، ما هم ناچاریم که صریح‌تر با آن برخورد کنیم.»

 

 

وی همچنن در گفتگوی دیگری درباره علت و نحوه حمایت خود از احمدی‌نژاد در دوره نهم انتخابات ریاست‌جمهوری اظهار داشت»قبل از مسئله انتخابات ریاست جمهوری نهم، در انتخابات چندم بود که آقای ناطق‌نوری و آقای خاتمی رقیب بودند، بنده آن وقت با تشخیصم از آقای ناطق‌نوری حمایت کردم و با آقای خاتمی مخالفت. بعد اتفاقاتی افتاد و آقای جوادی هم همین کار را کردند. بعد اتفاقاتی افتاد که کار به تفصیلش ندارم و درست هم یادم نیست، عهد کردم دیگر در انتخابات رسماً شرکت نکنم. از هیچ کسی رسماً حمایت نکنم. پیش خودم چنین عهدی کردم. تا اینکه انتخابات نهم ریاست جمهوری پیش آمد… ما کلیات را می‌گوییم و خیال خودمان را راحت می‌کنیم. از هیچ‌کس هم حمایت شخصی نکردیم، اما تقریباً بیش از ۷۰% دوستان نزدیکمان آقای احمدی‌نژاد را پسندیدند… نزدیکی‌های انتخابات و موقع رأی دادن، آقای خزعلی به من زنگ زدند و پرسیدند: «تو به کی رأی می‌دهی؟» گفتم: «حاج‌آقا! من عهد کردم اسم کسی را نبرم». آقای خزعلی گفتند: «می‌خواهم ببینم تو به کی رأی می‌دهی. مطمئنم که تو به همان رأی می‌دهی، من هم می‌خواهم به همان رأی بدهم». گفتم: «من عهد کردم اسم کسی را نبرم». گفتند: «یک‌جوری به من بگو که به چه کسی می‌خواهی رأی بدهی». از بس اصرار کردند گفتم: «کسی که دو تا اسم پیغمبر در اسمش باشد». حتی به آقای خزعلی نگفتم که به آقای احمدی‌نژاد رأی می‌دهم. بچه‌های خودمان، خویش و قوم‌های خودمان پرسیدند به کی رأی می‌دهید؟ گفتم من نمی‌گویم. ببینید هر کس شرایطی را که مقام معظم رهبری فرمودند بیشتر دارد به او رأی بدهید. من عهد کردم از کسی اسم نبرم، ولی عملاً اکثریت دوستان ما از ایشان حمایت کردند

 

 

 

آیت‌الله مصباح همچون عملکرد سال‌های گذشته که برای حفظ گفتمان انقلاب اسلامی، درباره مسائل مختلف روز روشنگری می‌کرد و در موضوع حساس انتخابات نهم ریاست جمهوری به تعیین ملاک‌های مبتنی بر خط امام(ره) و گفتمان انقلاب اسلامی پرداخت. محورهای اصلی بیانات آیت‌الله مصباح، دینداری و پایبندی به اسلام، تشکیل دولت اسلامی، اهمیت و جایگاه ولایت فقیه، وجوب رأی دادن، تکلیف بودن شناخت و رأی به نامزد اصلح و شناساندن نامزد اصلح به دیگران بود.

 

علاوه بر تبیین معیارهای اسلامی، آیت‌الله مصباح علیه تفکر لیبرالیسم و سکولاریسم دست به افشاگری زده و ماهیت دین‌گریز و بعضاً دین‌ستیز جریان اصلاحات را تشریح می‌کرد. روشنگری‌های اندیشه‌ای آیت‌الله مصباح یزدی تنها به جریان لیبرال دوم خرداد محدود نماند، چراکه با تبیین معیارهای اسلامی (از قبیل دولت اسلامی، جایگاه ولی فقیه، عدالت و…) دوگانه گفتمانی که یک سوی آن را آیت‌الله مصباح و طرف دیگرش را اکبر هاشمی رفسنجانی نمایندگی می‌کرد، بر سر زبان‌ها افتاد. نتیجه امر، ایجاد یک تقابل گفتمانی جدی در بطن صحنه سیاسی انتخابات بود که در هر دو دور انتخابات نهم ریاست جمهوری، علائم آن مشاهده شد.

 

این تقابل گفتمانی در دور دوم انتخابات تبدیل به یک دوقطبی تمام عیار شد که از یک سو احمدی‌نژاد به عنوان نماد گفتمان انقلابی که مورد حمایت آیت‌الله مصباح نیز قرار داشت، حضور داشت و از سوی دیگر هاشمی رفسنجانی در نقطه مقابل این گفتمان قرار گرفت و مورد استقبال کارگزاران میانه‌رو، بخشی از بدنه اصولگرایان و کل بدنه اصلاح‌طلبان و لیبرال‌ها و سکولارها بود. آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات نهم ریاست جمهوری، با گفتمانی متضاد با عملکرد ظاهری‌اش در شانزده سال بعد از رحلت امام خمینی ظاهر شده بود. در واقع هاشمی رفسنجانی گزینه نهایی بسیاری از افرادی شده بود که مخالف اقتدار رهبری بودند و او را وزنه‌ای برای محدود کردن رهبر انقلاب می دیدند. کار این تقایل در قم به جایی رسید که جمعی محدود از حامیان هاشمی رفسنجانی، چند روز پیش از انتخابات نهم ریاست‌جمهوری در مقابل موسسه امام خمینی تجمع کردند و به تهمت‌پراکنی و شعار دادن علیه آیت الله مصباح پرداختند.

 

 

بلافاصله بعد از اعلام آرای انتخابات در سوم تیر ۱۳۸۴، ابتدا هواداران احمدی‌نژاد و فعالان ستادی‌اش برای دیدار علامه مصباح به قم رفتند. آیت‌الله مصباح در این دیدار گفت احمدی‌نژاد ذخیره خداوند برای امروز ماست؛ چراکه او تنها کاندیدایی بود که طرح دولت اسلامی را مطرح کرد. همچنین کمتر از دو هفته پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری، در تیرماه ۸۴ محمود احمدی‌نژاد شخصاً برای دیدار با مراجع عظام و علما به قم رفت. در این سفر آقای احمدی‌نژاد به زیارت حرم حضرت معصومه(س) رفت و در ادامه با آیات عظام فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، نوری همدانی، موسوی اردبیلی و آیت‌الله تبریزی دیدار کرد و پس از آن به موسسه امام خمینی رفت. در دیدار با آیت‌الله مصباح یزدی، احمدی‌نژاد ضمن تقدیر از همراهی و پشتیبانی آیت‌الله مصباح در انتخابات، مطالبی را با ایشان در میان گذاشت. طی این دیدار استاد مصباح، در سخنان خود انتخاب احمدی‌نژاد به عنوان رئیس جمهور را دمیده شدن نفحه الهی در جامعه دانست و توصیه‌هایی به رئیس جمهور منتخب کرد و حفظ ارزش‌های اسلام و انقلاب را خواستار شد. آیت‌الله مصباح به احمدی‌نژاد تذکر داد «امید است بتوانید ارزش‌های کمرنگ‌شده را احیا کنید»؛ تذکری که هشت سال بعد به سعید جلیلی هم داده شد.

در واقع «احیای ارزش‌های اسلامی» بود که در سال ۸۴ زمینه پیوند آیت‌الله مصباح و احمدی‌نژاد را فراهم کرد، موضوعی که در شعارها و خط مشی کاندیداهای دیگر اثری از آن به چشم نمی‌آمد و بلکه بعضاً در نقطه مقابل قرار داشتند. اکنون مرزبندی‌های ایدئولوژیک میان آیت‌الله مصباح و هاشمی رفسنجانی کمی عیان‌تر شده بود.

 

طالبانیسم ایرانی؟!

 

پیروزی محمود احمدی‌نژاد در انتخابات نهم ریاست جمهوری و شکل‌گیری دولت او سبب شد تا صحنه سیاسی کشور دچار تغییرات گسترده ماهوی شود. این دگرگونی تا جایی پیش رفت که طبقه‌بندی اصولگرا-اصلاح‌طلب به طور جدی به هم خورد و بسیاری از اصولگرایان، در حالی که تبادر ذهنی عمومی اصولگرا بودن دولت نهم بود، در طیف منتقدین جدی و حتی مخالفین دولت جای گرفتند.

 

در حقیقت دوگانه مصباح-هاشمی که ریشه‌ای دیرینه و عمیق در مباحث ایدئولوژیک دهه ۵۰ داشت، با انتخاب احمدی‌نژاد دوباره سر باز کرد. در نتیجه از آن‌جا که نیروهای سیاسی متمایل به هاشمی در انتخابات، آیت‌الله مصباح را مهم‌ترین حامی احمدی‌نژاد در مقابل هاشمی یافتند، حمله گسترده به آیت‌الله مصباح را از نخستین روزهای آغاز به کار دولت نهم کلید زدند. نزدیکی گفتمانی مجموعه دولت به اندیشه اسلام ناب که توسط آیت‌الله مصباح یزدی منتشر می‌شد، سبب شد تا دامنه حملات اصلاح‌طلبان به آیت‌الله مصباح که پیش از آن صرفاً در محدوده انتقادات ایشان به دولت اصلاحات بود، بسیار وسیع‌تر شود و شخصیت علمی ایشان را نیز نشانه بگیرند. در این میان حملات برخی اصولگرایان سنتی و متمایل به هاشمی به هجمه‌های فزاینده دوم خردادی‌ها نیز افزوده شد.

«اسلام تحجر» و «ضدیت با امام خمینی» سرفصل حملات اصلاح طلبان به آیت‌الله مصباح در روزهای بعد از آغاز دولت نهم بود. به عنوان مثال سیدمحمد خاتمی با مطرح کردن تحجر به عنوان اسلا‌م ارتجاعی اظهار داشت«بعضی دستپاچه شده‌اند که چرا نماد اسلا‌م اصولگرا «ملا‌عمر» است و توانسته برخی جوانان پرشور جهان اسلا‌م را به سوی خود جلب کند. این‌ها سعی دارند با تند و تیز کردن شعارهایشان عقب‌ماندگی خود را جبران کنند،‌ اما امکان ندارد. چون هرچه تلا‌ش کنند، تنها پیروان کوچکی از ملا‌عمر خواهند بود

 

مهدی کروبی هم با اعلا‌ن خطر حاکمیت متحجران و کهنه‌پرستان گفت: «اگر دیر بجنبیم، متحجران همه چیز را در اختیار خواهند گرفت!» طه هاشمی، قائم‌مقام وقت حسین مرعشی در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، همه عاشقان امام را برای مبارزه با این تفکر فراخواند و گفت که «اجازه ندهند جریان جزم‌اندیش بخواهد همه میراث امام را مصادره کند.»

 

در مقابل سیل توهین‌های جدیدی که علیه آیت‌الله مصباح و دولت نهم به راه افتاد، رهبر معظم انقلاب به روال سابق مشی عملی آیت‌الله مصباح را تأیید کردند و همچنین به دولت نهم دلگرمی دادند که «گوشتان به این حرف‌ها بدهکار نباشد.» ایشان همچنین افرادی که چنین اتهاماتی وارد می‌کنند را مظهر طالبانیسم خواندند! آیت‌الله خامنه‌ای در اولین دیدارشان با دولت نهم، بخشی از سخنانشان را به پاسخ درباره اتهام تحجر پرداختند و فرمودند: »این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانى عمل مى‌کنید، به این حرف‌ها خیلى گوشتان بدهکار نباشد؛ از این حرف‌ها همیشه هست و گفته‌اند و مى‌گویند. ما با هر حرکت و گرایشى از نوع طالبان، در اصل و بنیاد مخالفیم. آنها اصلاً مخالف عقلند؛ آن‌ها متحجر بودند. اتفاقاً کسانى که در مقابل جناح متعبد و پایبند ایستادند، به یک معنا بیشتر به تحجر و به طالبانیسم نزدیک‌ترند؛ چون آنها هم نسبت به آموخته‌ها و درس‌هاى غربى تحجر دارند. هرچه غربى‌ها گفتند، همان را صددرصد باید اجرا کرد؛ این تحجر نیست؟ تحجر همین است. تازه حرف‌هاى جدید غربى‌ها را به گوش ما نمى‌رسانند؛ حرف‌هاى قرن نوزدهمى، حرف‌هاى کهنه‌شده و حرف‌هاى منسوخ را مى‌آورند در جامعه مطرح مى‌کنند؛ چه در سیاست، چه در اخلاق، چه در گرایش دینى، چه در شکل حکومت و چه در اقتصاد، متحجرانه و متعصبانه مى‌ایستند؛ این که بیشتر طالبانیسم است. اصلاً مظهر طالبانیسم تحجر است. تحجر و دورى از عقلانیت، مظهرش همین است. ما به تعقل توصیه مى‌کنیم. قرآن اساساً از اولش بر اساس تعقل پیدا شده.»

 

ماجرای سخنرانی هاشمی در قم

 

در طول سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ اظهارات و اقدامات متعدد هاشمی رفسنجانی، فضای سیاسی را ملتهب کرده بود. هاشمی رفسنجانی، شهر قم و جمع علما و فضلای این شهر را موضع مناسبی برای بیان انتقاداتش نسبت به وضع موجود در کشور می‌دانست. همچنین نزدیکی انتخابات چهارم خبرگان رهبری که در آذرماه ۱۳۸۵ برگزار شد، موجب شد تا هاشمی چندین بار به شهر قم سفر کند و با مراجع و علما دیدار کند.

از طرف دیگر طیف حزب‌اللهی و انقلابی شهر مقدس قم در دوران هشت‌ساله اصلاحات، ابزارهایی پیدا کرده بودند تا صدایشان را به گوش دیگران برسانند. از جمله این ابزارها، راهپیمایی روز ۱۵ خرداد بود. این برنامه، پیاده‌روی‌ای بود که از مقابل منزل امام در میدان روح‌الله محله یخچال‌قاضی شروع می‌شد، در حرم خاتمه می‌یافت و بعد از راهپیمایی، در حرم حضرت معصومه(س) سخنرانی برگزار می‌شد که سخنران مراسم در هر سال شخص ثابتی نبود. شعارهای این مراسم را حجت‌الاسلام والمسلمین احمد پناهیان سر می‌داد.

 

 

در خردادماه سال ۱۳۸۵ علی‌رغم مخالفت اشخاص متعدد، با اصرار هاشمی و تولیت وقت آستانه حضرت معصومه(س) سخنرانی روز ۱۵ خرداد سال ۱۳۸۵ به او سپرده شد؛ لیکن طرح محترمانه چند سوال از جانب برخی از طلاب حاضر در برنامه و برخورد خشن محافظین با طلاب سوال‌کننده منجر شد تا مراسم سخنرانی حرم حضرت معصومه(س) ملتهب شود. هاشمی رفسنجانی خود بر این مسئله صحه می‌گذارد که طلاب خواهان طرح سوال بودند و برنامه‌ای برای برهم زدن مراسم در کار نبود. وی در روز ۱۶ خرداد ۱۳۸۵ در دیدار چند تن از مسئولان امور قرآنی کشور گفت:» در قم فردی می‌خواست سوالی مطرح کند که جمعیت حساس شدند که پس از او فرد دیگری بلند شد که او را زدند و این کار خوبی نبود. در همین فاصله چهار نفر بلند شدند که سوال کنند. در آنجا من تردید داشتیم که ماجرا چیست. بعد مدیر کل اطلاعات آقای […] آمد و گفت: اینها از بچه‌های آقای مصباح هستند. قبلاً هم به آنها تذکر داده بودند، چون برنامه پخش مستقیم بود، هدفشان این بود که مسائلی را از طریق رسانه مطرح کنند. ما هم با آقای مصباح مشکلی نداریم

پس از وقایع سخنرانی هاشمی در روز ۱۵ خرداد، مخالفان آیت‌الله مصباح با سوءاستفاده از اختلال در سخنرانی هاشمی، موسسه امام خمینی و شخص آیت‌الله مصباح یزدی را خط‌دهنده این اقدام دانستند و با دامن زدن به این اتهام، فضای شدید رسانه‌ای علیه آیت‌الله مصباح و مریدانش به راه انداختند. هادی قابل، رئیس جبهه مشارکت منطقه قم، نوک پیکان تهاجم خود را متوجه موسسه امام خمینی کرد و با لحن بی‌ادبانه‌ای گفت: «وقتی نشریه پرتو رسماً هاشمی و خاتمی و حسن روحانی را به عنوان کسانی که به ملت و اسلام خیانت کرده‌اند، معرفی می‌کند و از شورای نگهبان خواستار رد صلاحیت آن‌ها می‌شود، طبیعتاً به شعبان بی‌مخ‌ها، گرا می‌دهد

 

روزنامه اعتماد هم طی مطلبی با عنوان «گروه‌های فشار در دادگاه افکار» اظهارات آتشین سیدحسین موسوی تبریزی، دبیر کل مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم را پوشش داد. سیدحسین موسوی تبریزی به صورت تلویحی موسسه امام خمینی و آیت‌الله مصباح را عامل این اقدام معرفی کرد و آنها را چماقدار و شعبان بی‌مخ خطاب نمود. برخی دیگر از اعضای حزب مشارکت، حزب کارگزاران، مجمع روحانیون مبارز، مجمع محققین و مدرسین و… هم آتشبار خود را به سوی آیت‌الله مصباح گرفتند، در حالی که هیچ قرینه‌ای وجود نداشت که وی کوچک‌ترین دخالتی در این ماجرا داشته باشد. روال آیت‌الله مصباح در مسائل سابق هم نشان می‌داد که هیچ قرابتی با این مشی ندارد. مشخص بود که جبهه فکری نزدیک به هاشمی، این ماجرا را دستاویزی برای به محاق بردن آیت‌الله مصباح قرار داده است؛ دستاویزی که ذره‌ای به واقعیت نزدیک نبود و باور این اتهام حتی برای مخالفان آیت‌الله هم دشوار می‌آمد.

 

در مقابل جنجال اصلاح‌طلبان و دگراندیشان، برخی چهره‌های سیاسی و مذهبی با مشاهده تهمت‌ها و حملات شدید علیه آیت‌الله مصباح، از همان ساعات نخست فضاسازی‌ها، دست به شفاف‌سازی زدند و ضمن محکوم کردن برهم‌زدن سخنرانی هاشمی رفسنجانی، اتهامات علیه آیت‌الله مصباح را تکذیب کردند. در اولین اقدام و در پاسخ به اتهامات موجود، دفتر آیت‌الله مصباح یزدی روز پس از تشنج در مراسم پانزده خرداد، ارتباط سازماندهی‌شده تشنج‌آفرینان با موسسه امام خمینی و دفتر آیت‌الله مصباح را تکذیب کرد. حسین جلالی، رئیس دفتر آیت‌الله مصباح یزدی ضمن تکذیب ارتباط سازماندهی‌شده میان برهم‌زنندگان سخنرانی هاشمی رفسنجانی و دفتر مصباح یزدی یا موسسه امام خمینی(ره) تصریح کرد: «من روز گذشته در زرند کرمان سخنرانی داشتم و [ساعت] ۱۲ شب گذشته به قم بازگشتم و آیت‌الله مصباح یزدی هم در جهرم حضور داشتند و ۱۲ ظهر امروز سه‌شنبه به قم بازگشتند. آیت‌الله مصباح یزدی هنوز در جریان جزئیات حادثه دیروز قم قرار نگرفته‌اند. همچنین در حالی که از نقش یک عضو شورای شهر در حادثه دیروز نام می‌برند، ایشان هم روز گذشته در یزد حضور داشتند و امروز ظهر وارد قم شدند.»

در این ماجرا چند نفر از اساتید و دانش‌اموختگان موسسه امام خمینی دستگیر و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و دادگاه ویژه روحانیت احکام سنگین و حیرت‌‌انگیزی علیه این افراد صادر کرد که این احکام به دلیل عدم پذیرش در افکار عمومی هیچ‌گاه قابلیت اجرایی شدن نیافت و پرونده مختومه شد.

 

دوقطبی بالفعل در خبرگان

 

با نزدیک شدن به انتخابات خبرگان چهارم در آذرماه ۸۵، آتش انتقادات هاشمی رفسنجانی از احمدی‌نژاد و دولت نهم افزایش یافت. این اتفاق در حالی بود که در نقطه مقابل آیت‌الله مصباح به سبب معیارهای دینی و احیای ارزش‌های اسلامی، حمایت از رئیس جمهور را امری اجتناب‌ناپذیر می‌دانست. هاشمی رفسنجانی که در انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال قبل شکست سختی خورده بود، جهت شرکت در انتخابات مجلس خبرگان رهبری محتاطانه‌تر تصمیم گرفت. بسیاری از تحلیل‌گران و ‏برخی از دوستان و یاران هاشمی حضور وی در انتخابات مجلس خبرگان را به نوعی انتحار سیاسی تعبیر کردند و خواهان ‏آن بودند که هاشمی از حضور در این میدان و قرار گرفتن مجدد در برابر رأی و داوری توده‌ها خودداری کند. وی ابتدا تصمیم به عدم شرکت در انتخابات گرفت و حتی شبهه احتمال تقلب در انتخابات خبرگان را مطرح کرد که گروه‌ها و اشخاص مختلف در این زمینه با وی به مذاکره پرداختند. مشابه این تاکتیک «می‌آیم، نمی‌آیم» از سوی هاشمی در انتخابات‌های دیگر هم مشاهده شد.

به هر حال دوقطبی گفتمانی مصباح-هاشمی که یکی از محورهای اصلی‌اش حکومت اسلامی و ولایت فقیه بود، با نزدیک شدن به انتخابات خبرگان سال ۸۵ برای دیگر بار به تیتر یک افکار عمومی بازگشت؛ خصوصاً آن که مجلس خبرگان رهبری مسئولیت مستقیمی با محورها دارد و برتری گفتمانی می‌توانست تأثیر به‌سزایی در مشی مجلس خبرگان بگذارد.

 

 

در کمتر از چهار ماه مانده به برگزاری انتخابات مجلس خبرگان، یکی از جنجالی‌ترین حملات رسانه‌ای مربوط به اظهارات توهین‌آمیز علی‌اکبر محتشمی‌پور، عضو مجمع روحانیون مبارز، علیه آیت‌الله مصباح بود. علی‌اکبر محتشمی‌پور در نشست شاخه جوانان حزب اعتماد ملی، در جای‌جای سخنان خود، شاگردان آیت‌الله مصباح را با عبارت «فرقه مصباحیه» مورد خطاب قرار داد و به طرح شبهه قدیمی عضویت در انجمن حجتیه پرداخت تا بلکه از روش اتهام‌زنی و هتاکی بتواند آیت‌الله مصباح را به حاشیه براند. ورود عبارت «فرقه مصباحیه» به ادبیات سیاسی کشور با استقبال گسترده اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان مواجه شد. به عنوان نمونه محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر رئیس‌جمهور اصلاحات، این تعبیر را «دقیق» و «واقع‌بینانه» ارزیابی کرد

 

نهایتاً با اعلام نتایج انتخابات در حوزه انتخابیه تهران مشخص شد که هم هاشمی رفسنجانی و هم مصباح یزدی به چهارمین مجلس خبرگان رهبری راه یافته‌اند. همچنین مرحوم آیت‌الله خوشوقت که هیچ تبلیغاتی برای انتخابات خبرگان انجام نداده بود، با اختلاف کمی در رتبه‌های پایین‌تر قرار گرفته بود. این اتفاق منجر شد تا دوگانه ایدئولوژیک هاشمی-مصباح (خصوصاً درباره جایگاه ولی فقیه) کماکان ادامه داشته باشد.

 

سپر ستبر علیه براندازی

 

در سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ اگرچه این دوقطبی به قوت خود باقی مانده بود، ولی اختلاف گفتمانی هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله مصباح در سطح جامعه بروز شدیدی نداشت. از آنجا که دولت نهم در این دوقطبی به عنوان نماینده نزدیک به دیدگاه‌های مصباح یزدی شناخته می‌شد، اشخاصی که با گفتمان هاشمی نسبت به مسائل مختلف و قرائت او در امور حکومت‌داری قرابت داشتند، نوک پیکان حملات خود را متوجه دولت نهم کرده بودند. حملات ریز و درشت به مدیریت دولت در این دوره به وفور به چشم می‌آمد و جالب آن که نقاطی از دولت آماج حملات قرار داشتند که بیشترین هم‌پوشانی را با دیدگاه‌های امام خمینی داشت. توجه و رسیدگی به محرومان و مستضعفین، ایجاد ارتباط با کشورهای مستضعف آفریقایی و آسیایی و آمریکای لاتین، ایستادگی و مقاومت علیه استکبار به سردمداری آمریکا و در یک کلام، احیای ارزش‌های اسلامی و انقلابی مباحثی بود که از جانب حامیان هاشمی به عنوان نقطه ضعف یاد می‌شد و مورد تمسخر قرار می‌گرفت.

 

آغاز فتنه سال ۱۳۸۸ محلی بود که مرزبندی‌ها برای جامعه شفاف‌تر از قبل شد. طرح شعارهایی همچون «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» و حمله حامیان هاشمی به ارکان قانونی حکومت نظیر شورای نگهبان بر همگان آشکار کرد که خرابکاری‌های یک طرف درگیری به محوریت هاشمی، انتخابات ریاست جمهوری را اهرم فشاری کرده تا به جایگاه ولایت فقیه آسیب بزند.

همین مقطع بود که آیت‌الله مصباح برای دیگر بار در دفاع از جایگاه ولایت فقیه و مصداق وقت آن، آیت‌الله خامنه‌ای، به سخنرانی پرداخت. آیت‌الله مصباح یزدی از همان نخستین روزهای آغازین فتنه، شفاف‌سازی فضا را به عنوان تکلیف خود تشخیص داده و علیه فتنه‌گران شروع به افشاگری کرده بود. این موضوع در حالی بود که وی در صحنه انتخابات ریاست جمهوری دهم، کمترین موضع‌گیری را در حمایت از احمدی‌نژاد داشت.

 

 

از جمله نخستین مواضع علنی آیت‌الله مصباح یزدی علیه فتنه‌گران در دیدار با جمعی از فرماندهان، درجه‌داران و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مطرح شد و متن آن در روز ۳ تیرماه ۱۳۸۸ در نشریه پرتو انتشار یافت. آیت‌الله مصباح در این دیدار حوادث پس از انتخابات را امتحان الهی دانست و خطاب به کسانی که می‌گفتند «ولایت فقیه را در حد قانون اساسی قبول داریم» گفت:« چطور وقتی کارتان گیر می‌کند از مقام معظم رهبری می‌خواهید تا از قدرت ولایت فقیه برای حل مشکلتان استفاده کند. شما ولایت فقیه را قبول ندارید، اما رهبر معظم انقلاب، بزرگواری نمودند و با استفاده از قدرت ولایت فقیه، مسائل شما را حل کردند.»

سخنان آیت‌الله مصباح علیه فتنه‌گران و ریشه‌های فکری منحرف آنها به طور مستمر ادامه داشت و هفته‌نامه پرتو سخن در اغلب شماره‌های خود یکی از این سخنرانی‌ها را منتشر می‌کرد. سخنرانی های مداوم آیت الله مصباح یزدی در دفاع از کیان نظام و ولایت فقیه تا ۹ دی ۸۸ و روز مرگ فتنه و پس از آن نیز ادامه یافت.

البته دفاع از نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه در مقابل فتنه‌گران هیچ‌گاه بی‌هزینه نبود. نخستین تهاجم‌ها علیه آیت‌الله مصباح به پیش از برگزاری انتخابات، زمانی که جریان ضدانقلاب فتوای ساختگی و دروغی مبنی بر جواز تقلب در انتخابات را به وی نسبت دادند، باز می‌گردد. البته بعد از مواضع قاطع آیت‌الله مصباح پس از انتخابات علیه فتنه، موج حملات علیه وی نیز شدت گرفت. در روزهای آغازین موج تخریبی علیه آیت‌الله مصباح در ایام فتنه، سایت خبری العربیه به نقل از منابع آمریکایی، خبری را منتشر کرد که رسانه‌های فارسی‌زبان ضدانقلاب نیز سریعاً آن را بازنشر کردند. سایت خبری العربیه ادعا کرد آیت‌الله مصباح یزدی فتوایی مبنی بر ترور موسوی و کروبی، صادر کرده است.

 

در اقدامی فراتر، سایت جرس این سخنان آیت‌الله مصباح را در کنار وقایع قتل‌های زنجیره‌ای قرار داد و با پیوند زدن آنها با تهمت تجاوز به زندانیان که مهدی کروبی مطرح کرده بود، آیت‌الله مصباح را «مفتی خشونت» و «تئورسین تجاوز به زندانیان» معرفی کرد! علاوه بر اتهامات جدیدی که مطرح شد، مباحث قدیمی نیز مجدداً سر باز کردند و پیوند آیت‌الله مصباح و انجمن حجتیه مجدداً بر سر زبان فتنه‌گران افتاد.

 

در همین ایام بود که هاشمی رفسنجانی با ذکر خاطرات بی‌پشتوانه‌ای مدعی شد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در جلسه سه‌نفره‌ای با حضور خودش و آقایان خامنه‌ای و مصباح، آیت‌الله مصباح به درخواست او برای تشکیل جبهه ضدامپریالیستی و همکاری با مجاهدین خلق جواب منفی داده و همین امر باعث قهر چندین‌ساله ایشان با نظام و قهر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با ایشان شود! هاشمی در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۸۸ اظهار داشت:« عده‌ای از دولتی‌ها و طلبه‌ها تحت تأثیر تفکرات آیت‌الله مصباح هستند. ایشان تا مدت‌ها با نظام قهر بود. این اواخر گروهی در سپاه و بسیج پیرامون ایشان جمع شدند. آن‌قدر قهر بود که از مبارزه کناره‌گیری کرد. آیت‌الله خامنه‌ای با ایشان قطع رابطه کردند، ولی من روابطم را حفظ کردم… به هر حال ایشان در قم مؤسسه‌ای دارد که گروهی از طلبه‌ها را تربیت می‌کند. شاید تفکراتش بین طلبه‌های خودش عمیق باشد ولی در کل حوزه علمیه این‌گونه نیست.»

 

 

روایت جلسه مرود اشاره هاشمی با حضور آیت الله سیدعلی خامنه‌ای، اکبر هاشمی رفسنحانی و آیت‌الله مصباح یزدی را نشریه فرهنگی تاریخی یادآور در شماره اول خود در خرداد ماه ۱۳۸۷ از زبان علامه مصباح یزدی اینگونه آورده است: «بعضی از دوستان با اینها [سازمان مجاهدین] ارتباط برقرار کردند و ما را هم دعوت کردند. از آن به بعد روی همان تلقی که از من خواسته بودند با مجاهدین همکاری کنم و من قبول نکردم، اینها به دوستانشان میگفتند که این دیگر با ما نیست و تغییر ایدئولوژی داده. ما تغییر ایدئولوژی نداده بودیم، آنها تغییر داده بودند. گذر زمان هم نشان داد که تشخیص چه کسی صحیح بوده است. اینها در داخل به مجاهدین پول میدادند و آنها را تقویت میکردند، اما امام در نجف به نمایندگان آنها بی اعتنایی کردند و با هیچ ترفندی حاضر نشدند آنها را تأیید کنند.»

 

ایشان در گفتگوی دیگری که نشریه فرهنگی تاریخی یادآور در شماره چهارم و پنجم خود در آذر و زمستان ۱۳۸۷ منتشر کرد در اینباره توضیح میدهند:« بعد از پیروزی انقلاب، حوادثی اتفاق افتاد که نهایتاً در سال ۶۰، به ریاست جمهوری مقام معظم رهبری منجر شد. در این فاصله چنان حوادث بزرگ و مکرری پیش آمده بود که حقیقتاً فرصتی برای بازبینی رویدادهای گذشته باقی نمانده بود یا دست کم برای بنده فرصتی پیش نیامد. در اولین ملاقاتی که بنده در آن مقطع با مقام معظم رهبری داشتم، ایشان فرمودند: “آن آقایی که یک وقتی از اینها حمایت و حتی به آنها کمک مالی می کرد، حالا به اشتباه خودش پی برده و در صدد جبران برآمده.” گویا این دیدار، ملاقاتی را که قبل از انقلاب با ایشان و با آن شخص داشتیم، تداعی کرد. در آن دوران، آن شخص، مرا بسیار تشویق می کرد که با مجاهدین همکاری کنم. ومن می گفتم: من اینها را نمی شناسم و تا کسی را نشناسم زیر علم او نمی روم. آقا هم ناظر مذاکره ما بودند و فقط سکوت کردند

 

جلسه «به شدت عاطفی»

 

در آبان‌ماه سال ۸۹، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سفر ده روزه‌ای به قم داشت. این سفر با استقبال پرشور مردم شهر قم، مراجع و علما مواجه شد. در این سفر، رهبر معظم انقلاب در سخنرانی‌های عمومی، دیدار با مراجع و علما و صحبت‌های دیگرشان مکرراً به فتنه سال ۸۸ اشاره می‌کرد و به ابعاد و زوایای مختلف آن می‌پرداخت.

 

در طول سفر آیت‌الله خامنه‌ای به قم و در روز ۳ آبان، مسئولین و اعضای هیئت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند. آیت‌الله خامنه‌ای ضمن اظهار خوشحالی از فعالیت‌های گسترده موسسه اظهار داشتند:‌« این فعالیت‌ها بزرگ‌تر از حد توصیف و خارج از حد توقع است. موسسه‌ای مبارک و خوشحال‌کننده است. این همه ظرفیت و توان کار، مژده‌ای بزرگ است. البته این‌ها برمی‌گردد به خصوصیات برجسته و ممتازی که در شخص جناب آقای مصباح وجود دارد.»

پس از آن حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به دوران آشنایی خود با آیت‌الله مصباح یزدی پیش از انقلاب و در سال‌های میانی دهه ۳۰ اشاره کرد و گفت: «من این ویژگی‌ها را از همان زمان در ایشان مشاهده می‌کردم؛ فضل، تقوی و اخلاص. اینها چیزهای خیلی باارزش و باعظمتی است و خداوند با این ویژگی‌هاست که به حرکتی برکت می‌دهد

 

 

علی‌رغم بیانات رهبر انقلاب درباره آیت‌الله مصباح و موسسه امام خمینی در این سفر، حدود سه ماه پس از سفر رسمی رهبر انقلاب به قم، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ۲۰ بهمن‌ماه ۱۳۸۹ طی سفری غیررسمی، مجدداً عازم قم شد و در منزل آیت‌الله مصباح یزدی، دیداری با وی و خانواده‌اش داشت. در این دیدار که به گفته رهبر انقلاب «به شدت عاطفی است»، آیت‌الله خامنه‌ای پس از احوال‌پرسی‌های مرسوم، خطاب به آیت‌الله مصباح یزدی و خانواده‌اش گفت:

«جلسه به شدت عاطفی است و عواطف نقش مهمی در ادامه راه و اقامه حدود الهی و حاکمیت الهی دارند. در انقلاب ما هم فکر به تنهایی نمی‌توانست این حرکت عظیم را انجام دهد عواطف هم مورد لطف الهی است. دوستی و دشمنی یکی از معیارها و ملاک‌هاست. این محبتی که ابراز می‌شود، برمی‌گردد به لطف حضرت‌عالی و سرچشمه جوشان محبت و التفات شما نسبت به ما سرازیر می‌شود در همه خانواده و مجموعه فرزندان و اهل و همه. این یک جهت، جهت دوم این که این هم مربوط به شخص من نیست؛ مربوط به معیارها، مربوط به اسلام و انقلاب و مربوط به این راه است. این را الحمد‌لله من می‌دانم و خداوند متعال نگذاشته من اشتباه کنم و تصور کنم که این مربوط به شخص من است. می‌دانم که مربوط به خداست و مربوط به راه است کما این که نسبت به شخص امام(ره) با توجه به عظمت و جذابیتی که امام(ره) داشت همین بود؛ یعنی مردم برای خدا، امام(ره) را دوست می‌داشتند و به دنبال او حرکت می‌کردند؛ خود ایشان هم این را کاملاً می‌دانست. بنابراین توقع ما از این مجموعه محترم و عزیز این است که دعا کنند تا منشا این محبت‌ها که توجه به خدا و پیمودن راه خداست در ما استمرار پیدا کند و باقی بماند و ما بفهمیم و بدانیم که باید چه کار کنیم و به کدام طرف حرکت کنیم و خداوند متعال ما را هدایت و دستگیری کند. واقعاً نیاز داریم به دستگیری لحظه به لحظه پروردگار که اگر این نباشد یقیناً کار مشکل خواهد شد

 

رهبر فرزانه انقلاب در ادامه احساسات خود را نسبت به آیت‌الله مصباح یزدی بیان کردند:

«بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را می‌دانم. واقعاً می‌دانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنه‌ای هستند و حقاً و انصافاً ما امروز نظیر ایشان را -حالا به این تعبیر بگوییم- خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا. این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال ان‌شاء‌الله وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند. خداوند کسان ایشان را، آقازاده‌های ایشان، همسر محترم، عروس‌ها و دامادها همه را مشمول لطف و هدایت خودش قرار دهد

 

پس از سخنان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله مصباح یزدی در پاسخ به ابراز لطف و محبت ایشان به وی اظهار داشت:

«ما که زبانمان الکن است که از پس شکر‌گزاری این نعمت عظیم الهی (ولایت) برآییم. همین اندازه عرض می‌کنیم که ‌الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ و در شبانه روز از عمق دل دعا می‌کنیم که خداوند برکات حضرت‌عالی را روزافزون ‌کند و در سایه عنایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه به همه امت اسلامی توفیق شکر‌گزاری این نعمت را مرحمت نماید

 

در ادامه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اظهار داشت:

«بله! دعا کنید که خداوند هدایت کند ما را. یادتان هست که من یک وقت در زمان ریاست جمهوری به شما عرض کردم که نیاز الان من به کمک معنوی خیلی بیشتر از سابق است. جناب‌عالی خدمت آقای بهجت(ره) رسیدید و پیغام رساندید که کمکی کنند و بعد از آن ایشان دوتا نامه فرستادند که من آن نامه‌ها را دارم و الحمدلله این کمک‌ها وجود داشته و ما قدر می‌دانیم. الان هم همین طور است. من خیلی احتیاج دارم به کمک معنوی و ان‌شاء‌الله خدای متعال این دعاهای شما را به هدف اجابت برساند و ما را مشمول رحمت و کمک و هدایت خودش قرار بدهد

 

 

 

این دیدار غیررسمی و اختصاصی که رهبر معظم انقلاب به منزل آیت‌الله مصباح رفتند، خط بطلانی بود بر بسیاری از اتهاماتی که در آن ایام از سوی جناح متمایل به هاشمی مطرح می‌شد؛ این که آیت‌الله مصباح پیش از انقلاب از مبارزه رویگردان بود، این که شکاف عمیقی بین او و رهبری جامعه وجود دارد و مواردی دیگر که اظهار می‌داشت مصباح یزدی تناسب گفتمانی با امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای ندارد.

 

بی‌تعارف بر سر ارزش‌های دینی

 

اگرچه آیت‌الله مصباح یزدی از سوی برخی رسانه‌ها به عنوان پدر معنوی دولت نهم معرفی می‌شد، اما در موضوعاتی که دولت از ارزش‌های اسلامی فاصله می‌گرفت، آیت‌الله مصباح از جمله نخستین افرادی بود که انتقادات خود را به گوش دولتمردان می‌رساند. از جمله نخستین چالش‌هایی که آیت‌الله مصباح با دولت احمدی‌نژاد پیدا کرد در موضوع حضور زنان در ورزشگاه بود که به فاصله کمتر از یک سال از روی کار آمدن دولت نهم و در اوایل سال ۱۳۸۵ رخ داد. آیت‌الله مصباح یزدی حتی انتقاداتی را نسبت به برخی افراد حاضر در کابینه و بیان مطالب انحرافی از سوی آنان مطرح می‌کرد و مستقیم یا غیرمستقیم با احمدی‌نژاد در میان می‌گذاشت. در زمینه موضوعاتی مانند دوست خواندن مردم اسرائیل و حضور مشایی در مراسم نامناسب در ترکیه و ماجراهایی از این دست، آیت‌الله مصباح و شاگردانش در موسسه امام خمینی(ره) از جمله نخستین افرادی بودند که شدیدترین واکنش‌ها را نشان دادند و از رئیس جمهور خواستند تا ضمن برخورد با افرادی که مسبب این قضایا بوده‌اند، دامن دولت را از این مسائل نامناسب و انحرافی پاک کند؛ درخواستی که هرگز از سوی احمدی‌نژاد اجابت نشد.

 

با زاویه گرفتن محمود احمدی‌نژاد از اصول ابتدایی خود دامنه اعتراضات و انتقادات آیت‌الله مصباح یزدی و شاگردانش از برخی حواشی دولت، نمود علنی‌تری پیدا کرد. برخی رفتارها و گفتارهای جنجال‌آفرین اسفندیار رحیم مشایی و حمایت‌های عجیب احمدی‌نژاد از او، بر دامنه انتقادات آیت‌الله مصباح و شاگردانش از احمدی‌نژاد نیز افزود. نکته قابل توجه آن است که اگرچه آیت‌الله مصباح یزدی در درجه نخست دغدغه فرهنگی داشت و اشکال کار حلقه پیرامون رئیس جمهور را مبنایی می‌دانست، ولی هدف دیگری نیز در روشنگری‌های وی مستتر بود. آیت‌الله مصباح با ارسال پیام به دکتر احمدی‌نژاد یا در سخنرانی‌های روشنگرانه خود، درصدد این بود تا احمدی‌نژاد و حامیانش را متوجه خطر بزرگتری که در پس چهره جریان انحرافی وجود داشت کند و آن این بود که مسیری که تفکر مشایی دارد، قطعاً به تقابل با ولایت فقیه ختم می‌شود. عدم توجه رئیس جمهور به این هشدارها منجر به آن شد که نهایتاً کار احمدی‌نژاد به رویارویی با ولی‌فقیه در ماجراهای معاون اولی مشایی و خانه‌نشینی کشیده بشود. اگرچه احمدی‌نژاد در بسیاری از مواقع نیز از رهبر انقلاب اطاعت می‌کرد، ولی تشابه فکری خودش با آیت‌الله خامنه‌ای در این اطاعت نقش مهمی داشت؛ در صورتی که در مواردی که نظر آیت‌الله خامنه‌ای با نظر احمدی‌نژاد مخالف بود (همچون احکام حکومتی پیرامون معاونت اولی مشایی و برکناری وزیر اطلاعات) تعلل و لجبازی رئیس جمهور مشهود بود و احمدی‌نژاد رفتار ولایت‌مدارانه از خود نشان نمی‌داد.

در سال ۱۳۸۹ آیت‌الله مصباح یزدی در دیداری که با احمدی‌نژاد داشت، مسئله ورزشگاه‌ها را از مواردی دانست که رئیس‌جمهور وقت با دستور رهبری مخالفت کرده است. محمود احمدی‌نژاد بدون نام بردن از آیت‌الله مصباح این دیدار را این گونه روایت می‌کند:« با یکی از کسانی که قبلاً به ایشان ارادت داشتیم و الان هم دوستشان داریم، چهل و پنج دقیقه صحبت کردیم که تمام این چهل و پنج دقیقه به فحش و ناسزا به دولت گذشت. تهمت‌های دزدی، جادوگری، رمالی به دولت نثار کرد و گفت تمام مسائل و برنامه‌های فرهنگی شما از ارزش‌ها و از مسیر اصلی منحرف است. من گفتم شما یک موضع دولت را نشان بدهید که مخالف فتواهای رهبری باشد. گفت: ورزشگاه‌ها! من گفتم من با رهبری صحبت کردم، رهبری گفتند در دولت‌های دیگر بخاطر این که سوءاستفاده و بهره‌برداری سیاسی ممکن بود بشود، اجازه ندادم ولی ایشان به بنده اجازه دادند. بعد چون فضا خراب شد، ایشان فرمودند موضوع را جمع کنید چون فعلاً مسئله اول مملکت این نیست.»

 

 

 

البته در اغراق و بدگویی احمدی‌نژاد نسبت به آیت‌الله مصباح تردیدی نیست اما انتشار نامه‌ای از رهبر انقلاب اسلامی خطاب به احمدی‌نژاد، صحت ادعاهای احمدی‌نژاد را مشخص می‌کند. رهبر انقلاب در این نامه خطاب به احمدی‌نژاد نوشته‌اند:« جناب آقای احمدی‌نژاد، ریاست محترم جمهوری؛ حضرت آقای مصباح نقل کرده‌اند که جنابعالی گفته‌اید رهبری با اقدام مربوط به ورزشگاه‌ها مخالفتی نداشته‌ است، در حالی که اینجانب عدم رضایت خود را صریحاً به جنابعالی گوشزد کردم. لکن این چون پس از اقدام شما بود لذا صلاح ندانستم دخالت کنم. به هر حال لازم می‌دانم جنابعالی به نحو مناسبی آن اقدام را تصحیح فرمایید. ابراز مخالفت با نظر مراجع نیز به هیچ وجه درست نیست. امید است روزبه‌روز موفق‌تر باشید ان‌شاءلله و بعونه. ۶/۲/۸۵»

 

تولد جبهه پایداری

 

ماجرای خانه‌نشینی احمدی‌نژاد در مخالفت با حکم حکومتی رهبر انقلاب در سال ۱۳۹۰ و ناامیدی حامیان ولایت‌مدار وی از فاصله گرفتن رئیس جمهور از مشایی، سبب واکنش شدید آیت‌الله مصباح یزدی و شاگردانش شد. این مخالفت شدید با جریان خانه‌نشینی، مبنای حرکت سیاسی جدیدی شد که به «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» شهرت یافت.

 

پس از پایان یافتن ماجرای خانه‌نشینی، آیت‌الله مصباح یزدی، جمعی از شاگردانش در موسسه امام خمینی(ره)، اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس هشتم و جمعی از افراد برکنارشده دولت دهم را گرد هم آورد تا درباره حرکتی گفتمانی، هم‌اندیشی کنند. جلسات متعددی در قم و تهران برگزار شد و سرانجام جبهه پایداری با محوریت مرتضی آقاتهرانی، روح‌الله حسینیان، صادق محصولی، علی‌اصغر زارعی، کامران باقری لنکرانی و غلامحسین الهام اعلام موجودیت کرد. جبهه پایداری نسب سیاسی خود را به سوم تیر ۱۳۸۴ مربوط می‌دانست و معتقد به مرزبندی با جریان فتنه و جریان حاشیه‌ساز دولت دهم بود. در این میان آیت‌الله مصباح و اعضای جبهه پایداری بارها و به مناسبت‌های گوناگون، نسبت تشکیلات با آیت‌الله را تبیین کردند؛ این که جبهه خود تصمیمات خود را پیش از نهایی شدن، به اطلاع مجتهدین ولایتمداری همچون آیت‌الله مصباح می‌رساند و نظر او را جویا می‌شود.

 

 

جمع شدن هواداران این جبهه و ارادت آنها به آیت‌الله مصباح، یک مولفه دیگر را هم در دل خود گنجانده بود. آن هم ضدیت گفتمانی با هاشمی رفسنجانی بر سر موضوعاتی همچون حکومت اسلامی، نظریه سیاسی اسلامی، ولایت فقیه، مردمسالاری دینی و… بود. اکنون می‌شد صف‌آرایی ایدئولوژیک مصباح-هاشمی و مریدان و هواداران آنها را به وضوح در آوردگاه سیاسی کشور ملاحظه کرد. یک طیف ولی فقیه را در مقام نایب امام زمان(عج) و واجب‌الاطاعه می‌دانست و طیف مقابل، قائل به شورای رهبری و بازنگری در اختیارات رهبر بود.

اعلام موجودیت جبهه پایداری و به دنبال آن ایجاد موجی از سخنرانی‌ها و همایش‌ها در سراسر کشور موجب شد تا مخالفان گفتمان سوم تیر احساس خطر کنند. در واقع جریان فتنه ۸۸، جبهه پایداری را سخت‌ترین دشمن خود می‌دانست و از این رو بود که از فردای اعلام موجودیت جبهه پایداری، موج اهانت و ناسزا در رسانه‌های جریان فتنه نسبت به جبهه پایداری آغاز شد.

 

 

مصطفی تاج‌زاده، از عناصر اصلی جریان فتنه، پس از اعلام موجودیت جبهه پایداری در یادداشتی، با توهین به آیت‌الله مصباح یزدی اظهار داشت که جبهه پایداری تلاش می‌کنند تفکر سعید امامی را که تاکنون مخفی بوده، در تمام ارکان حکومت اجرا کنند. یا در اظهار نظری دیگر علی مطهری که یکی از جدی‌ترین معترضان به تشکیل جبهه پایداری بود، طی گفتگویی که انعکاس وسیعی در رسانه‌های ضدانقلاب داشت، درباره جبهه پایداری گفت:« فکر می‌کنم بر اختلاف‌ها می‌افزاید، خصوصاً اگر رهبری آن در دست افراد تندرو باشد که پشت نقاب ولایت‌مداری دست به هر کاری می‌زنند. البته ما امیدواریم که افرادی مانند آقای مصباح و آقای حدادعادل اینها را کنترل کنند. به هر حال تأسیس جبهه پایداری را شبیه تأسیس مسجد ضرار در صدر اسلام می‌بینم

دیگر اتهامی که در بدو تأسیس جبهه پایداری به آن منتسب شد این بود که این جبهه مولود و زاده جریان انحرافی است! این مطلب از سوی رجال سیاسی همچون علی مطهری و حمیدرضا کاتوزیان به گوش می‌رسید؛ حال آن که اگر کسی از ابتدائیات جریانات سیاسی وقت آگاه بود، می‌دانست که جبهه پایداری اتفاقاً در اعتراض به حلقه انحرافی پیرامون رئیس‌جمهور شکل گرفت، نه از جانب آنها!

 

 

«حلقه پرتو»، جایگزین «فرقه مصباحیه»

دو سال آخر ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و پس از ماجرای خانه‌نشینی، تنش‌های ریاست جمهوری و مجلس به بیشترین میزان خود رسیده بود. سوال مکرر از وزرا، طرح سوال از رئیس جمهور و اظهارات تحریک‌کننده برخی از نمایندگان از سوی قوه مقننه و لجبازی رئیس جمهور، حاشیه‌سازی‌های مشایی و اظهارات تحریک‌آمیز از سوی قوه مجریه، سال ۱۳۹۱ را به سال پرتنش کشور بدل کرد و حاصل آن چیزی جز دعواهای بی‌نتیجه و کشمکش‌های کودکانه مجلس و دولت نبود. از یک طرف علی لاریجانی، رئیس قوه مقننه سیاست‌های اقتصادی دولت را «رابین هودی» توصیف می‌کرد و از طرف دیگر محمود احمدی‌نژاد، رئیس قوه مجریه برخی قوانین مصوب مجلس را اجرا نمی‌کرد.

 

قله این بداخلاقی‌ها و بدرفتاری‌های مجلس و دولت را باید ماجرای یکشنبه سیاه مجلس در روز ۱۵ بهمن‌ماه ۱۳۹۱ دانست؛ ماجرایی که قرار بود تنها در حد استیضاح عبدالرضا شیخ‌الاسلامی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی دولت دهم باقی بماند اما در ادامه آن اقداماتی رخ داد که حواشی زیادی را به همراه داشت و با بداخلاقی‌های طرفین همراه شد.

 

 

به فاصله چند روز از یکشنبه سیاه مجلس، پس‌لرزه بداخلاقی‌های آن شهر مقدس قم را لرزاند. چند روز پس از ماجرای استیضاح وزیر کار، علی لاریجانی سخنران مراسم روز ۲۲ بهمن در حرم حضرت معصومه(س) بود. لاریجانی که برای حضور در مراسم راهپیمایی ۲۲ بهمن به خیابان شهدا در قم رفته بود، با شعارهایی مواجه شد. همچنین در خلال سخنرانی لاریجانی، گروه‌هایی در میان جمعیت به شعارهایی نظیر «خواص بی‌بصیرت» علیه وی پرداختند و مراسم به تشنج کشیده شد. با پرتاب مُهر و کفش به سوی علی لاریجانی، سخنرانی وی ناتمام ماند و برگه دیگری از بداخلاقی‌های سال ۱۳۹۱ ورق خورد.

در جریان تمام این وقایع برخی جریانات سعی داشتند تا به افکار عمومی القا کنند عامل اصلی یکشنبه سیاه مجلس و عوامل برهم زدن سخنرانی لاریجانی در قم، جبهه پایداری و موسسه امام خمینی(ره) بودند و این کارها همگی زیر نظر آیت‌الله مصباح صورت گرفته بود. در واقع همان سیاستی که اصلاح‌طلبان در سال‌های گذشته پیش گرفته بودند تا چهره «خشونت‌طلب» و «طالبانی» از آیت‌الله مصباح و موسسه امام خمینی(ره) به نمایش بگذارند، این بار با همراهی و معاونت برخی اصولگرایان ادامه پیدا کرد. این بار اما متهمان که پیش‌تر با عنوان «فرقه مصباحیه» شناخته می‌شدند، با عنوان «حلقه پرتو» مورد خطاب قرار گرفتند.

 

محکوم کردن این اقدام توسط مسئولین جبهه پایداری و شاگردان آیت‌الله مصباح یزدی هم نتوانست طرح مکرر و متواتر این اتهامات را متوقف کند. حجت‌الاسلام مرتضی آقاتهرانی، دبیرکل جبهه پایداری، اظهار داشت پیش از آن که رهبر معظم انقلاب درباره اتفاقات پیش‌آمده موضع بگیرند، خودش به تنهایی پنج بار نسبت داشتن شاگردان آیت‌الله مصباح با برهم‌زنندگان مراسم را تکذیب کرده بود. محکوم کردن دیگر اشخاص منتسب به جبهه پایداری همچون کامران باقری لنکرانی، سخنگوی وقت جبهه و اطلاعیه جبهه در این خصوص را هم باید به این حجم تکذیب افزود.

مجلس شورای اسلامی با تشکیل کمیسیونی به ریاست یک چهره متمایل به لاریجانی اقدام به تهیه گزارشی در این زمینه کرد. این گزارش بیش از آن که به دنبال کشف حقیقت ماجرا باشد، به دنبال حذف جریان انقلابی به محوریت آیت‌الله مصباح بود و نگرشی کاملاً سیاسی‌کارانه داشت. مستمسک‌های بسیار ضعیف و دستاویزهای سست برای ارتباط دادن حادثه به موسسه امام خمینی و آیت‌الله مصباح، خود گواهی بر سیاسی‌کارانه بودن این گزارش بود. در این گزارش عوامل حادثه با عنوان «حلقه پرتو» خطاب می‌شدند و منظور شاگردان آیت‌الله مصباح در هفته‌نامه پرتو سخن بود.

سرانجام در روزهای انتهایی سال ۱۳۹۲ بود که اعلام شد دادگاه ویژه روحانیت، متهمین پرونده ۲۲ بهمن قم که در گزارش کمیته ویژه مجلس از آنها تحت عنوان «حلقه پرتو» یاد کرده بودند، تبرئه شدند. پس از ارجاع پرونده مذکور به دستگاه قضائی و حضور متهمین این پرونده، قاضی دادگاه با رد گزارش مجلس، حکم به تبرئه افرادی که گزارش مذکور از آنها با عنوان «حلقه پرتو» یاد کرده بود داد تا پروژه پرونده‌سازی علیه موسسه امام خمینی ناکام بماند.

 

بی‌بی‌سی: مصباح، تنها یار باقی‌مانده

در صبح روز دوم اسفندماه ۱۳۹۱، آیت‌الله خوشوقت، یکی از اعضای شورای فقاهتی سه‌نفره جبهه پایداری، به ملکوت اعلی پیوست. ایشان که برای انجام حج عمره در سرزمین وحی به سر می‌برد، در ۱۵ بهمن‌ماه و به علت عفونت حاد ریوی و نارسایی کلیوی و قلبی در شهر مکه بستری شد. علی‌رغم حملات غیراخلاقی برخی رسانه‌ها، اما پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضور ایشان در منزل آیت‌الله خوشوقت، اقامه نماز ایشان بر پیکر آیت‌الله خوشوقت و برگزاری مراسم ترحیم در حسینیه امام خمینی، نشان‌دهنده جایگاه والای مرحوم آیت‌الله خوشوقت در نظر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود.

 

اتفاق قابل‌توجهی که در این ایام به وقوع پیوست این بود که سایت بی‌بی‌سی فارسی طی مطلبی عنوان کرد سه روحانی مورد اعتماد آیت‌الله خامنه‌ای عبارتند از آیت‌الله مجتبی تهرانی، آیت‌الله عزیزالله خوشوقت و آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی و در ادامه توضیح داد تنها روحانی مورد وثوق رهبر انقلاب اسلامی که در قید حیات است، آیت‌الله مصباح یزدی است: « [آیت‌الله] عزیزالله خوشوقت، تنها یک ماه و نیم پس از مرگ [آیت‌الله] مجتبی تهرانی، دیگر فقیه نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی ایران، از دنیا رفته است. از این دو روحانی نزدیک به هیئت‌های مذهبی تهران، در کنار [آیت‌الله] محمدتقی مصباح یزدی، به عنوان مبلغان و نظریه‌پردازان مورد اعتماد آیت‌الله خامنه‌ای در دوران رهبری او یاد شده است. یک ویژگی مشترک این سه روحانی، نفوذ آنها بر محافل مذهبی است که محل تردد شبه‌نظامیان -یا حتی نظامیان- علاقه‌مند به سیاست بوده‌اند. این سه روحانی، همچنین از سوی منتقدان حکومت ایران به تئوریزه کردن مفاهیمی متهم شده‌اند که مبنای تندروی وابستگان حکومت در عرصه‌های سیاسی و امنیتی تلقی می‌شوند. با درگذشت دو نفر از این روحانیان در عرض هفت هفته، اکنون از حلقه روحانیون محبوب آیت‌الله خامنه‌ای و هیئت‌های مذهبی منسوب به او، تنها یک نفر، محمدتقی مصباح یزدی باقی مانده است

با این حال به فاصله چند سال از این تحلیل، بی‌بی‌سی تحلیل خود را به «مثلث جیم» گسترش داد. بر این اساس آیت‌الله محمد یزدی و آیت‌الله احمد جنتی در کنار آیت‌الله مصباح به عنوان حامیان جدی و سرسخت رهبر معظم انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه مطرح شدند.

 

سنگرهای ایدئولوژیک سال ۱۳۹۲

در سال ۱۳۹۲، علی‌رغم حمایت آیت‌الله مصباح از سعید جلیلی و تشویق به «انجام وظیفه» در عوض «کسب نتیجه»، حسن روحانی به عنوان رئیس‌جمهور برگزیده شد و سعید جلیلی پس از روحانی و قالیباف در مقام سوم قرار گرفت. آیت‌الله مصباح با اشاره به جدی‌ترین ابهام منتقدین، یعنی نسبت انجام تکلیف و کسب نتیجه دلخواه، در پاسخ به این ابهام، اظهار داشت:‌«ملاک تکلیف، نتیجه روشن نیست؛ بلکه ملاک تکلیف، شناخت آن از راه عقل و شرع است، ولو این که عملاً نتیجه دلخواه از آن حاصل نشود. بر این اساس اگر دوباره فصل انتخاباتی پیش آمد، باید با همان انگیزه و جدیت شرکت کنیم و نگران نتیجه نباشیم. زیارت عاشورا به ما می‌آموزاند که حتی بر مصیبت عاشورا نیز باید شکر کرد، چون وسیله سعادت دنیا و آخرت است. یعنی تکلیف را باید انجام دهیم، ولو این که به دنبال آن مصیبت باشد و حتی پس از آن به خاطر توفیق عمل به وظیفه و آن مصیبت، خداوند را شاکر باشیم. لذا اگر مثل برخی به خاطر پول، رودربایستی یا گرفتن پست رأی ندادیم، ولو زحمت کشیدیم، بی‌خوابی کشیدیم، تهمت‌ها را تحمل کردیم و فحش‌ها را شنیدیم باید شاکر خداوند باشیم. از طرف دیگر این طور نیست که این زحمات و تلاش‌ها هیچ اثری نداشته باشد. آیا این که فردی با کمترین امکانات و هزینه‌ها، رأیی نزدیک به کسانی بیاورد که میلیاردها خرج کردند، تأثیر نیست؟ به خصوص این که تنها همین چند روز کار شد و اگر مدت بیشتری با این اخلاص و جدیت کار می‌شد، نتیجه کیفی کار نیز بالاتر بود. پس نمی‌توان گفت این کارها اثری ندارد و تکلیف از ما ساقط است و اگر از حالا برای چهار سال بعد فکر کنیم تأثیر آن چندین برابر خواهد شد. اگر به وظیفه خود عمل نکنیم، باید منتظر مسخ شدن باشیم، اما نه مسخ ظاهری، بلکه مسخ فکری و روحی که نسبت به انقلاب و اسلام بی‌تفاوت بوده و بی‌کاری و گرانی به عنوان مهم‌ترین مسئله برای ما قلمداد شود. هرچند آدمی دوست دارد، همگان به او احترام بگذارند، هرچند تحمل ملامت و ناسزا به خصوص از دوستان آسان نیست، اما قرآن فرموده است «لایخافون لومه لائم.» بله، اگر وظیفه‌ای نباشد، انسان خود را در معرض فحش‌ها و تهمت‌ها و ملامت‌ها قرار نمی‌دهد، اما اگر وظیفه‌ای را احساس نمود، باید به تکلیف عمل کند… این عافیت‌طلبان و راحت‌طلبان هستند که نسبت افراط‌گری را به عده‌ای می‌دهند، اما با دادن این نسبت‌ها تکلیف ساقط نمی‌شود

با پیروزی حسن روحانی در سال ۱۳۹۲، دوگانه ایدئولوژیک مصباح-هاشمی به شکل دیگری تجلی یافت. اگر این دوگانه در سال ۱۳۸۴ با نمایندگی احمدی‌نژاد به‌جای مصباح در مباحثی همچون عدالت و حکومت اسلامی نمود پیدا می‌کرد، هشت سال بعد و در سال ۱۳۹۲ با نمایندگی روحانی به‌جای هاشمی و در مسائلی نظیر ارتباط با آمریکا و نحوه اجرای احکام دین در جامعه منعکس شد. مظاهر این دوگانه را می‌توان در جای‌جای سخنان هاشمی، روحانی و آیت‌الله مصباح به وضوح مشاهده کرد.

هاشمی و طیف رجال متمایل به او در این تنازع گفتمانی قدم به قدم به تحریف ارزش‌ها و اصول انقلاب اسلامی می‌پرداختند. خاطره‌سازی با این مضمون که «امام خمینی هم مخالف شعار مرگ بر آمریکا نبود» تنها یکی از مصادیق علنی این گزاره است و تئوریزه کردن معامله با دشمن، کوتاه آمدن از اصول، طرح مسئله شورای رهبری و کاهش اختیارات رهبر دیگر مظاهر این دوگانه است.

از سال ۱۳۹۲ به بعد شفافیت این دوگانه به قدری برجسته و نمایان بود که طیف هاشمی برای اثبات خود حتی به تحریف اسلام هم دست زدند که حتی با عتاب آیت‌الله خامنه‌ای مواجه شد! این که طیف پیرو هاشمی کربلا را درس مذاکره با دشمن می‌داند، این که از صلح امام حسن(ع) قرائت کج‌فهمانه و دلخواهی می‌کند، این که به بهانه‌های مختلف «اسلام رحمانی» را تئوریزه می‌کند، این که با ذکر ناقص زندگی زیادابن‌ابیه تلاش می‌کند تخصص را مقدم بر تعهد جلوه دهد، این که با جعل تاریخ اسلام اعلام می‌کند «امام حسین هم با عمر سعد دست داد»، این که فریاد می‌زند حکومت اسلامی مطلقاً حق دخالت در امور مردم را ندارد و بی‌شمار مورد دیگر همگی گواه بر آنند که دوگانه مصباح-هاشمی، یک اختلاف سلیقه در امور کشورداری یا یک دعوای سیاسی بین‌جناحی نیست؛ بلکه دو قرائت مختلف از «نظریه سیاسی اسلام» و یک تقابل ریشه‌ای و جدی است.

آیت‌الله مصباح یزدی از نخستین روزهای طرح این مباحث که به ایام انتخابات ۱۳۹۲ بازمی‌گشت، به فراخور مسائل روز نسبت به این قرائت انحرافی موضع می‌گرفت و به تبیین و تنویز می‌پرداخت. به عنوان مثال در روز ۲۱ خرداد ۱۳۹۲ در واکنش به «کدخدا» دانستن آمریکا، آیت‌الله مصباح با اشاره به این که هر جا فساد و خونریزی برپاست، جای پای آمریکا دیده می‌شود، اظهار داشت: «کسانی که آمریکا را کدخدایی بدانند که کنار آمدن با او راحت‌تر است، در حقیقت بر میراث امام(ره) پا می‌گذارند. البته چنین اظهاراتی همگی ناشی از علاقه به دنیا، رفاه‌زدگی و راحت‌طلبی است.» وی با اشاره به این که امام خمینی آب و نان از دهانشان می‌افتاد، اما اسم اسلام را همیشه بر زبان داشتند، یادآور شد: «امام می‌گفت دشمنان از اسلام سیلی خورده‌اند، نه از ملت ایران؛ امام با این بیان تعمد داشتند که شعار اسلام را احیا کنند و این همان چیزی است که ارزش دارد

نمونه دیگر از مواضع آیت‌الله مصباح علیه گفتمان هاشمی به خرداد ۱۳۹۳ باز می‌گردد. وی به خودباختگی و وادادگی دولت حاکم و برخی دولت‌های سابق علیه آمریکا اشاره کرد و گفت: «تقریباً همه مسئولین ما در دوره‌های مختلف در ته دلشان باور نداشتند که بتوان حریف آمریکا شد و معتقدند که ایران در علم، تکنولوژی، صنعت و نظایر اینها به آمریکا نیازمند است و چاره‌ای جز رابطه با آمریکا وجود ندارد و البته این رابطه، هزینه‌ای هم دارد که طبیعتاً باید پرداخت شود. یعنی از یک طرف عامل فکری و از طرف دیگر عامل روانی که راحت‌طلبی و رفاه‌طلبی است سبب شده تا این افراد، رابطه با آمریکا را مصلحت بدانند

 

 

وادادگی در مقابل غرب در مذاکرات هسته‌ای و برخورد منفعلانه در مقابل تهدیدات آمریکا و متحدانش، همچون دیگر دلسوزان نظام، واکنش تند آیت‌الله مصباح را هم برانگیخت. برای نمونه در اسفند ۱۳۹۴ آیت‌الله مصباح یکی از موضع‌گیری‌های تندش در خصوص تسلیم شدن در مذاکرات هسته‌ای و عقب‌نشینی از تهدیدهای آمریکا اظهار داشت«طرف حاضر می‌شود ارزش ۷۰، ۸۰میلیون اهل کشور خودش را تسلیم یک دشمن کند، برای اینکه چند روز بیشتر روی این صندلی بنشیند. پست‌تر از این چه چیزی هست؟ مردم بی‌گناه، مردم ذی‌حق، بچه‌های معصوم، کسانی که خون‌های پاکشان را در راه انقلاب فدا کردند تا این انقلاب شکل گرفته، تا چیزی به نام جمهوری اسلامی به معنای واقعی‌اش در عالم شکل بگیرد، همه را فدا می‌کند، تا اینکه چند روز بیشتر رئیس باشد. دیگر از این پست‌تر چه چیزی هست؟ چقدر آدم باید دور از شرف باشد که هستی و خون‌های یک عده‌ای را نادیده بگیرد، فدا کند، تا چهار روز بیشتر روی یک صندلی بنشیند؟ در آدمی‌زاد چنین استعدادی هست. اینقدر می‌تواند پست باشد…شاید بین ما و بین هم‌لباس‌های بنده کسانی پیدا بشوند منت سر خدا بگذارند که چند سال زندان رفته‌ام، شکنجه تحمل کرده‌ام. خب این از حماقت بنده است. خدا می‌فرماید من باید منت سرت بگذارم که یادت دادم چطور ترقی پیدا کنی، توفیقت دادم که چطور به من نزدیک بشوی. اگر پولی در راه خدا خرج می‌کنیم، زندان می‌رویم، یا به شهادت می‌رسیم، همه از هدایت اوست. اینها همه مال اوست. اینها را چه کسی به دست ما داده است؟ ثانیا چه کسی توفیق داد این امانت را در این راه مصرف کنیم؟ مگر هر کسی چنین توفیقی نصیبش می‌شود؟ افراد زیادی بودند که این نعمت‌های الهی را در راه شیطان صرف کردند و بنده شیطان شدند. نمونه‌هایش را هم در جامعه می‌بینیم، حالا اسم نمی‌خواهم ببرم. خدا بر تو منت گذاشت که پست‌تر از گاو و خر نشوی. ای کسانی که سعی می‌کنید به دشمنان نزدیک بشوید تا آنها یک لبخندی به شما بزنند، اینها پست‌ترین جنبندگانند. نوکری اینها افتخار ندارد، خجالت بکشید. من به شما این امکان را دادم که نزدیک من بیایید

همچنین مواضع حسن روحانی در قبال اجتماع مردم علیه بی‌حجابی که گفته بود «نمی‌توان مردم را به زور به بهشت برد»، شبهه دیگری بود که آیت‌الله مصباح به رفع آن پرداخت: «حتی برخی از افراد عمامه‌به‌سر که دارای مسئولیت هستند، در واکنش به اجتماع مردم در خصوص بدحجابی و نگرانی علما از وضع دین و فرهنگ و تجمع روحانیت در فیضیه، آنها را کسانی معرفی می‌کنند که اسلام را نشناخته‌اند و آنها را متهم به توهم می‌کنند. باید از وی پرسید مگر خود تو دینت را از کجا یاد گرفته‌ای؟ از فیضیه یا از انگلستان؟»

 

 

«نبود شما خسارت است»

مرور خاطرات سال‌های گذشته نشان می‌دهد چرا دشمنان در صدد ترور شخصیت و حذف آیت‌الله مصباح هستند و هر از گاهی برچسب جدیدی به کلکسیون خود اضافه می‌کنند. این که آیت‌الله مصباح یزدی در انتخابات خبرگان سال ۱۳۹۴ در رأس «مثلث جیم» قرار داشت که به زعم دشمنان و مخالفان داخلی باید از صحن مجلس خبرگان خداحافظی می‌کرد و از طرف دیگر حمایت‌های متعدد رهبر معظم انقلاب از وی در قبل و بعد از انتخابات مجلس خبرگان بیانگر آن است که وی در راه درستی قدم برمی‌دارد که مورد تأیید آیت‌الله خامنه‌ای هم هست. رهبر معظم انقلاب پیش از انتخابات مستقیماً به طرح انگلیسی حذف مثلث جیم اشاره کردند و اظهار داشتند که مردم به خلاف آنچه دشمن می‌خواهد عمل خواهند کرد. ایشان پس از انتخابات هم با نام بردن صریح از آیات‌عظام محمد یزدی و محمدتقی مصباح، نبود آنها را با عبارت «خسارت» قرین کردند«البته برخی بزرگان هم هستند که رأی آوردن و یا رأی نیاوردن، هیچ خللی در شخصیت آنها ایجاد نمی‌کند و آقایان یزدی و مصباح از جمله این افراد هستند که حضور آنان در خبرگان باعث افزایش وزانت این مجلس می‌شود و نبود آنها نیز برای مجلس خبرگان خسارت است.»

 

 

مدافعات اخیر رهبر معظم انقلاب، عتاب شدید ایشان به هاشمی رفسنجانی و دولت یازدهم (در مسائلی همچون مذاکرات هسته‌ای، رابطه با آمریکا و اعتماد به غرب، اسلام رحمانی، توانمندی موشکی، اقتصاد مقاومتی و توجه به ظرفیت درونی کشور و…) و در کنار آن، حمایت‌های متعدد ایشان از آیت‌الله مصباح در بیست سال گذشته، مشخص می‌کند که مهمترین رکن جناح مومن انقلابی در سپهر سیاسی کشور کجاست

برای امتیاز دادن به این مطلب اینجا کلیک کن
[کل آراء: 1 میانگین: 5]

Related Images:

Visits: 11

مرتضی - مدیر اصلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

سوال جالب حمید رسایی از هاشمی

ش مه 21 , 2016
سایت نودیها : حمید رسایی: اگر در مواضع چند سال اخیر هاشمی رفسنجانی دقت کرده باشید، وی بارها و با ادبیات مختلف اعلام کرده است: من به امام گفتم کمی هم به فکر آخرت تان باشید. من نه فقط در سال ۸۸ برای رهبری انقلاب که در سال ۵۹ هم […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...