داستان سریالی عشق من مهناز ـ قسمت یازدهم فصل اول
چند روزی گذشت و بالاخره اون دختر دوباره به نمایشگاه اومد بازم دقیقا همون موقعی که هوشنگ نبود وارد شد و گفت : – “سلام بر ساده ترین پسر این شهر و پسر محجوب شهر ما” گفتم : – “سلام میخواستم یه چیز خیلی مهم رو بهتون بگم” گفت : – “خب بگو عزیزم!” گفتم…
