Related Images:Visits: 12
خنده
وکیل ها امیدوارن تو دردسر بیوفتی. دکترا امیدوارن مریض بشی. پلیسا امیدوارن یه جرمی بکنی. صاحبخونه ها امیدوارن تو هیچوقت خونه نخری. دندانپزشکا امیدوارن دندونات فاسد بشن. مکانیکا امیدوارن ماشینت خراب بشه. موسسات کفن و دفن امیدوارن بمیری. . . . فقط دزدا واست یه زندگی خوب و پر بار […]
بسمه تعالی شرکت فنی مهندسی سیب کرمو و نیم گاز زده رفقا بدینوسیله به استحضار می رساند : شرکت شرکت فنی مهندسی سیب کرمو و نیم گاز زده رفقا با برند تجاری سیبوکی گاز زد در سال ۱۳۱۳ با اتکا ( به رانت ها و پارتی هایی که اصلا به شما […]
در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید.همه اینکارو انحام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد.اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف ۵ دقیقه پیدا کند.همه به سمت اتاق مذکور رفتند و با شتاب و هرج و مرج به […]
یه مطلبی برام فرستاده بودن نوشته بود ایرانی نیستی اگه کپی نکنی ! منم کپی نکردم ! در نتیجه : من الان یه خارجی محسوب میشم ! ^___^ اوه مای گاد . . . من ایران را دوست داشت . . . من کِیلی فارسی بلد نیست ! =================== ﮔﺸﺖ […]
بین مادربزرگ و پدربزرگ من سر هر چیزی به راحتی دعوا می شه. فرقی نداره چی بگی، بگو اقیانوس آرام، بگو کویر لوت، خلاصه هر چی می خوای بگو بعدش یه دعوا تحویل بگیر یه دعوا که با خلاقیت و استعدادهای فوق العاده ی این سالمندان عزیز درست شده. من […]
نامه درخواست خوابگاه جناب آقای یککاره مدیر (جزء )محترم ( معاودت! )دانشجویی موضوع : درخواست خوابگاه دانشجویی با سلام و احترام ( البته الان یک کاره ئی شدید و جواب سلام رو هم نمیدید !) بدینوسیله اینجانب فلک زده ی دوران دانشجوی ورودی سال ۱۴۰۰ تقاضای خود جهت استفاده از […]
دختره استاتوس زده بود خربزه خوردم دلدرد دارم. منم براش نوشتم عسل بخور خوب میشه.خخخخخ اونم کلی تشکر کرد. . . چند روزه ازش خبر ندارم خیلی نگرانشم . خدای من خدای خوب و مهربانم… یعنی الان زنده اس؟ ******************* میگن تو جهنم یـه جـایی هس… . . حالا ایشاالله […]
[Show slideshow] Related Images:Visits: 21
یکی از فانتزیام اینه که… . . . . . . . . . ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻧﻤﻮﻥ ﺁﺗﯿﺶ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﯾـﻪ ﺗــﻨﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﯾﻬﻮ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺟـﯿﻎ ﺑﺰﻧﻪ ﺧـــــــﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﻣﻢ ﺩﺧـترﻡ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ !! ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ […]
درویشی که بسیار فقیر بود و در زمستان لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاکم شهر را میدید که جامههای زیبا و گران قیمت بر تن دارند و کمربندهای ابریشمین بر کمر میبندند. روزی با جسارت رو به آسمان کرد و گفت خدایا! بنده نوازی را […]
خوش رویی صفت پسندیده ای است که همه از آن استقبال می کنند و شاید هیچ کس جرات نکند با صدای بلند به مخالفت با خوش رویی بپردازد. اما کمتر پیش می آید وقتی صبح از خواب ناز بیدار و راهی خارج از منزل می شویم لبخندی به لب داشته […]
پنجاه و نه؛ پنجاه و هشت؛ پنجاه و هفت … راننده ی عصبانی که نتواتسته بود به موقع ماشین را از چراغ زرد رد کند، گفت: “این چراغ لعنتی چقدر دیر سبز میشه” بعد با مشت راستش روی فرمان کوباند و با عصبانیت زمزمه کرد: ” اگه بتونم قبل از […]