روزی عبداللهبن یحیی بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد، صندلی (کرسی) در برابر آن حضرت بود، حضرت امر فرمود که بر آن کرسی بنشیند. عبدالله نشست، لحظهای نگذشت که چیزی بر سرش افتاد و سرش شکست و خون جاری گشت. حضرت امر فرمودند آب آوردند و خون سر […]
روزی عبداللهبن یحیی بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد، صندلی (کرسی) در برابر آن حضرت بود، حضرت امر فرمود که بر آن کرسی بنشیند. عبدالله نشست، لحظهای نگذشت که چیزی بر سرش افتاد و سرش شکست و خون جاری گشت. حضرت امر فرمودند آب آوردند و خون سر […]