داستان عشق من مهناز – فصل دوم قسمت نوزدهم

اشتراک گذاری :

داستان عشق من مهناز – فصل دوم قسمت هجدهم

شکست واقعی رو تجربه کردم بهش پیامک دادم:”حنانه من تو رو خیلی دوست داشتم اما تو قبل از من با چند نفر دیگه هم بودی؟؟”

جواب داد:”اره خب بودم ولی الان فقط با تو هستم باور کن عزیزم”

این پیامکش یعنی اصلا توی سیستم این آدم این مسایل عادی هستش. یاد حرفای بابا سعید افتادم.

فرستادم :”ببخشید حنانه من دیگه نمی تونم ادامه بدم!! خداحافظ برای همیشه”

جواب داد:”آخه برای چی؟! من تو رو خیلی دوست دارم مگه چی شده؟”

پیامک دادم :”خواهش می کنم تمومش کن”

تا شب خیلی پیامک داد ولی من دیگه جوابش و ندادم آخرین پیامکش بیخیال شد و اونم تموم شدن رابطه رو قبول کرد.

حالا من موندم یه دل شکسته و یه حال خراب ولی چه می شد کرد؟

رفتم پیش مامان مهناز بنده خدا داشت توی آشپزخونه کار می کرد برای شام همه چیز و بهش گفتم.

گفت :”خاک توی اون سرت که هیچوقت حرف گوش نمیدی” بعد از چند ثانیه گفت “ما که بهت گفتیم عزیز دلم باشه حالا که تموم شده ولی امیدوارم درس عبرتی برات شده باشه”

نمی دونم چرا ولی گریه کردم.

مامان گفت :”مرد خونه ما رو باش بلند شو برو توی اتاقت حالا کار داری تا دوباره مثل روز اول بشی”

راحت صحبت می کرد ولی معلوم بود خیلی اذیت شده بود…

برای امتیاز دادن به این مطلب اینجا کلیک کن
[کل آراء: 0 میانگین: 0]

Related Images:

Visits: 314

مرتضی - مدیر اصلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

داستان عشق من مهناز – فصل دوم قسمت بیستم

ج مارس 23 , 2018
چندین و چند روز گذشت تا اینکه من کم کم حالم بهتر شد یک مقدار از عقب موندگی های درسیم مونده بود که تا بهمن ماه پاس کردم و باید می رفتم برای کارآموزی. اواسط بهمن بود با بابا سعید صحبت کردم و اون من و معرفی کرد به یکی […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...