داستان عشق من مهناز – فصل دوم قسمت شانزدهم

اشتراک گذاری :

ارتباط پیامکی شروع شد و کم کم به دیدار توی فروشگاه و بوستان و… رسید.اواخر تیر ماه بود. با هم توی بوستان محلمون قرار گذاشتیم چند دقیقه ای دیر اومد.

گفتم : “دیر کردی عزیزم؟”

گفت : “شرمنده توخونه مشکلی پیش اومد”

گفتم :”بمیرم اذیتت کردن ؟”

گفت : “خدا نکنه نه بابا چرا جو میدی؟”

بعدش هردومون روی نیمکت بوستان نشستیم.

گفتم : “حنانه ، راستی به این فکر کردی چجوری برای ازدواج خانواده هامون و راضی کنیم ؟”

گفت :”نمیدونم من میتونم خانوادم و راضی کنم اما تو خیلی مشکل داری”

گفتم : “من یه فکری کردم اگر میتونی با محدثه ما دوست شو! شاید از طریق خواهرم بتونیم خانوادم رو راضی کنیم”

حنانه یه چند ثانیه فکر کرد و گفت : “اره میتونم باهاش دوست بشم.”

این شروع استراتژی من برای راضی کردن خانوادم بود. بعد از چندین روز حتی یک روز محدثه بهم گفت که با حنانه دوست شدن من هم خودم و زدم به اون راه که مثلا مهم نیست.

علاقه من و حنانه روز به روز بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه حس کردم محدثه تحت تاثیر حنانه قرار گرفته. رفتارهاش تغییر میکرد و کم کم داشت به حنانه دوم تبدیل میشد.

 

مرتضی حیدری

برای امتیاز دادن به این مطلب اینجا کلیک کن
[کل آراء: 0 میانگین: 0]

Related Images:

Views: 383

مرتضی - مدیر اصلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

داستان عشق من مهناز – فصل دوم قسمت هفدهم

پ دسامبر 14 , 2017
محدثه به سرعت داشت شبیه حنانه میشد. این تناقص توی خودم رو نمی فهمیدم از طرفی میخواستم با یه کسی مثل حنانه ازدواج کنم و از طرفی دوست نداشتم خواهرم مثل اون بشه. خیلی عجیب بود ، محدثه به شدت تحت تاثیر حنانه بود و تغییراتی که می کرد نگران […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...